امروز15خرداد 89ساعت9 توی مسجد  بهشت امام رضا علیه السلام  خیلی حال وهوای جبهه حاکم بود، لذت بردم و ازدیدن این همه شور و نشاط، یاد بچه های اون زمان، توی جبهه افتادم

همه مسئولین جلسه هم از بچه های جبهه بودن

ازسخنرانش گرفته حاج آقانظافت، تخریب چی،غواص،برادرسردارشهید رضانظافت فرمانده خودم (واحدتخریب لشکر21امام رضاعلیه السلام)

آقای چمی گو، تخریب چی،جانباز.

آقای تیموری،ازفرمانده گردانهای زمان جنگ با همون روحیه .

استادم آقای صدوقی ،همرزم شهید کاوه وازفرمانده هان واحد اطلاعات عملیات لشکر ویژه شهدا.

مداح اهل بیت آقای قربانپوربا روحیه شهدایی وجبهه ، که خدا وکیلی عجب حنجره و تن صدایی  داره،بزنیم به تخته                                                                                      

جمع خواهرانی که از راه دور به عشق شهدا و خادمی اونا با چه شور و اشتیاقی آمده بودند تا در سنگر جبهه فرهنگی، ادای تکلیف نمایند.مرا به یاد روزهای انقلاب وجنگ انداخت.

 من از این همه اخلاص و صفا، احساس شرمندگی وعقب ماندگی داشتم و از طرفی خوشحال بودم .

جمع جوانانی که ،چهره هاشان،رفتارشان.... مرا بیاد بچه های تخریب می انداخت، جوانانی که جنگ را ندیده بودند،یک شب عملیات حضور نداشتند،یک ساعت پشت خاکریز نگهبانی ندادند....ولی در مجموع از خیلی آدمایی که اون زمان بودن جلو زدن....

چنان با عشق فرمهای ثبت نام خادم الشهدا را پر میکردند....که من به وجد آمده بودم...

 براستی بدنبال چه بودند؟ ....

  به دوستش میگفت: فردا امتحان داریم ،فرم رو پر کن زود بریم، باشنیدن این حرف ارادتم بیشتر شد،یاد دانش آموزان بسیجی که در زمان جنگ، کتابهای درسی شونو،توی کوله پشتی  تا پشت خاکریز میاوردند، افتادم.

بخدا قسم، من هیچی، در مقابل این جوانان ندارم که بگم، جز اینکه، با تمام وجودم بگم : مثل یاران شهیدم دوستتون دارم.

شماها، خلاء اونا رو برای من جبران میکنید، اگه نبودید من از فراق یاران دق میکردم، شما بچه های جبهه رو از غربت نجات دادید

شما جوانان آیینه بچه های زمان جنگ هستید.

اینها همه به برکت اخلاص شهدا و ازمعجزات شهدا ست.

شبهای عملیات هر جا کار گره میخورد،خودشون باز میکردن ،این رو خیلی از فرمانده هان جنگ قبول دارن...

امروزهم ، همه کاره خود شهدایند. اگه به ما اجازه دادن نوکری شون رو بکنیم  منت بر ما گذاشتن،  

مسئول فرهنگسرای پایداری میگفت:حدود1300نفربرای خادم الشهدا ثبت نام کردند. برای برنامه ریزی در اولین جلسه گردهمایی،همه ثبت نام کنندگان رو دعوت کردیم،حدود200نفربرای شرکت در مراسم اعلام آمادگی نمودند،اما از این تعداد هم خیلیاشون  نیامدند....

یاد روزهای جنگ افتادم ،خیلی ها میگفتند میایم ...اینقدر امروز و فردا کردند...جنگ تموم شد ولی فرصت نکردند...یا توفیق نشد...!!!!!!

بعضی ها این کارها رو جزو زندگی شون نمیدونند، یه وقتی اگه درمراسم عزای حسین علیه السلام ،نمازجماعتی،جلسه قرآنی،عیادت از بیماری،....حضوریابند ،فکر میکنن از زندگی عقب افتادن .چقدر در اشتباهند ،اصلا ما ،هرکاری میکنیم بخاطر همین انسانیت است،نه حیوانیت،ما زنده ایم برای خدمت بمردم ،نه خدمت میکنیم که زنده باشیم اون هم از نوع حیوانی و تامین مایحتاج معده...!

بعضی به امید این نشستند که از کارهای دنیا فارغ بشن ، بعد از روی فرصت به آخرت بچسبند و چار قدم کار خیر انجام بدن،نه عمو جان،اینجوری نیست،آخرت جویی،دین داری باید در متن زندگی جاری باشد ،با دین باید زیست ، بعضی دین داری را برای شب اول قبر میخواهند و بعضی هم که زرنگ ترند  قبل شب اول قبر،یعنی موقع پیری،خانه نشینی....

وقتی چشماشون کم سو میشه ، دیگه چشم چرونی نمیکنن...!! التماس دعا حاج آقا ،بهشت که نه، باغ زردآلو گوارایتان....

 مثل اینکه مقدر شده، هیچ وقت این مسیرشلوغ پلوغ نباشه!  درستش هم همینه ....این مسیر سختی داره ،مشکلات داره ،سربالایی ست،صعود است،بالا رفتن است،گذشتن از پیچ و خم هاست،در این مسیر باید سرما ، گرما ، گرسنگی وعقب افتادگی ظاهری ازدنیا وحتی درد جراحتهای جسم و جان را با حلاوت چشید، تا به قله ی انسانیت رسید

هر کسی نمیتواند در این مسیر قرار بگیرد.....و به قله برسد! کوه نوردی با اراده ، سخت کوش وعاشق میخواهد

خیلی ها در آغاز راه همراهند... اما هر چه بالاتر میروی و قدرت جاذبه زمین ،سختی  راه...خیلی آدمهای ضعیف را بازمیدارد...

هر چه سختی بیشتر،  ریزش نیروهای ضعیف بیشتر، فقط آنهایی به قله میرسند ،که مقاومت کنند، وآنهایی مقاومت میکنند که به راهی که میروند ایمان داشته باشند.مشکل آدمای ضعیف در اراده و ایمان ضعیف است.آخرت را باور ندارند،لذا برایش هزینه نمیکنند. نه از وقت ، نه ازمال، نه ازجان ونه از...

این مسیر بهشت است

وبهشت را به بها بدهند نه به بهانه