روزی حمید با نامهای از آقا مهدی آمد. مضمون نامه این بود: برادر صمدلوئی! بدینوسیله برادر حمید باکری به عنوان جانشین گردان حضرت قائم (عج) معرفی میشوند.
با دریافت نامه جا خوردم. یعنی چه؟ حمید آقا معاون من بشود آن هم در این گردان؟ لابد اشتباه شده است.
حمید گفت: نه اشتباهی در کار نیست. حتماً داداش مهدی اینگونه که صلاح دیده درست است.
به حمید آقا گفتم: اگر اجازه بدهید بروم با آقا مهدی صحبت کنم.
حمید گفت: نه دَدَ بالا*، اگر بروی با آقا مهدی صحبت کنی مثل این است که به من اهانت کردهای.
از برگزاری رزمهای شبانه میشد فهمید که عملیاتی در پیش است.
صمدلوئی بعدها فهمید که آقا مهدی برای پوشاندن ضعفهای گردان او برادرش حمید را که جانشین لشگر بود به جانشینی آن گردان معرفی کرده است تا بطور غیر مستقیم آنها را برای عملیاتی که در پیش بود آماده سازد.
گرچه در این میان شأن و شخصیت حمید نادیده گرفته میشد اما حمید و آقا مهدی با این کار میخواستند آن گردان را تقویت کنند.
پینوشت: بنظر شما سیستم مدیریتی ما اخلاق اسلامیاش را کجا جا گذاشته؟
* "دَدَ بالا" خطابی محبت آمیز به زبان آذری است که بین رزمندگان آذری در جبهه رایج بوده.
(منبع: "مهدی باکری در یادها و خاطرهها" به کوشش حسین نجفی)