ساعت 9 صبح به راه افتادیم؛ من، نبوی، کلبادی، نوبخت و طوسی آرام از مواضع سنگر اطلاعات خط اول گذشتیم. درست از پشت سر یکدیگر آرام حرکت می‌کردیم باید دژ تصرف شده لشگر 33 المهدی را بررسی می‌نمودیم. در مسیر به تقاطعی برخوردیم، قبل از آن کانال دژ بود. به دستور سردار طوسی، کلبادی جلو رفت و پس از بررسی اوضاع بازگشت. عراقی‌ها دقیقاً در دید ما قرار داشتند، تصمیم گرفتیم جلوتر برویم. در مسیر، چند خمپاره 60 روی کانال اصابت کرد ساعت 9:30 دقیقه صبح بود. بیش از سی‌متری به طرف تقاطع نرفته بودیم که خمپاره‌ای در کنارمان منفجر شد. من و کلبادی مجروح شدیم. دوربین را به نبوی سپردم تا به سراغ برادران (لشگر 33 المهدی) برود. دود غلیظی در هوا پخش بود. به علت شدت انفجار و دود نمی‌توانستیم کسی را ببینیم مأموریت ما بسیار مهم بود به همین علت تصمیم گرفتم، به عقبه بازگردم تا به علت مجروحیتم مانع کار دیگران نباشم. طوسی حدود 50 متر عقب‌تر از نوبخت بر روی زمین افتاده بود. اما من که متوجه نشدم، ترکش آن انفجار او را شهید کرده و لشگر 25 کربلا برای همیشه از حضور خالصانه او محروم شد. 700 متر پیاده با پای مجروح به طرف سنگر حرکت کردم؛ آن روز بچه‌ها نتوانستند پیکر بی‌جان طوسی را به عقبه انتقال دهند. تا اینکه 8 سال بعد پیکر مطهر او را به زادگاهش بازگرداندند. منبع:روزنامه کیهان 13/12/80 راوی:مهدی بشارتی