میخانه ی عشق
سلامی گرم ازدیار سرزمین عاشقان
امسال هم شهدا دعوتم کردن وتوفیق یافتم تا توی اون سرزمینهایی که قدمگاه یاران شهیدم بوده ازشون
روایت کنم
معجزه شهدا از این ملموس تر ، که قدمگاه و قتلگاهشون ،امروز زیارتگاه شده...
هر سال که مشرف میشم ، دست خالی برنمیگردم و توی کاسه ی گداییم که طرفشون میگیرم یک
سکه ای میندازن که برکتش رو توی تمام بخشهای زندگیم حس میکنم ،
من آدم ضعیفی هستم، دوستای شهیدم منو از همه بیشتر میشناسن اگه دست خالی برم گردونن ،
خیلی دلخور میشم ، من هرچی که میخوام در خونه ی اونا رو میزنم
ازشون خیلی چیزا گرفتم
واسته های خوب و ملموسی هستن بین من و تموم آسمونی ها...
اونا خیلی مَردند، خیلی آقایند...
هرسال که مشرف میشم اول میرم مسجد امام رضا علیه السلام مقر گردان غواصی یاسین
امسال هم بعد از مسجد رفتم درب خونه ای رو زدم که زمان جنگ ،ساختمون فرماندهی گردان غواصی
یاسین بود
محلی که آقاجلیل اونجا مستقر بود، محل جلسات کادرگردان،چه شبها و روزهایی رو اونجا سپری کردیم
چه خنده ها ، چه گریه ها ، در و دیوار اون خونه شاهد چه اتفاقاتی بوده ، نماز شبهای آقا جلیل....
قیامت، در و دیوار اون خونه شهادت خواهند داد...
اول که وارد شدم ، گفتم : توی خونه ی ما چیکار میکنید ؟
بعد برای صاحب خونه توضیح دادم توی این خونه چه خبری بوده
توی اتاق آقا جلیل ایستادم و از طرف همه دوستان دو رکعت نماز خوندم
صاحب خونه وقتی متوجه شد ، حال و احوال منو دید، به وجد اومد و احساس افتخارمیکرد ، من که تعریف
میکردم و همه شون اشک شوق میریختن ...
تلفن کرد، پسرش که سر کار بود ، اومد، دوست داشت با من آشناش کنه ، تلفونشو گرفتم
صاحب خونه میگفت : مالک این خونه زمان جنگ، خادم مسجد جامع خرمشهر بوده ، که بعد از درگذشتش از ورثه او خریدیم، وهمیشه به آن افتخار داشتیم، حالا که شما میگید زمان جنگ هم این خونه ساختمون فرمانده شهیدتان بوده و قدمگاه خیلی از شهدا نور علا نور شد دیگه این خونه نزد من با تموم خونه ها فرق کرد ، این زمین ، این خونه واقعا متبرکه
قرار شد یک سنگ یادبودی درب خونه نصب کنیم (هر نظری ،تجربه ای در چگونگی سنگ یادبود دارید بدید، خوشحال میشم)
تا زمیخانه و می نام ونشان خواهد بود******سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
بر سر تربت ماچون گذری،همت خواه******که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که زچشم من وتو******راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود
چشمم آندم که زشوق تو نهد سر بلحد****** تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
خدایا،لحظه ی وصال را برسان