سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :7
  • بازدید دیروز :20
  • کل بازدید :253303
  • تعداد کل یاد داشت ها : 283
  • آخرین بازدید : 103/9/2    ساعت : 1:23 ص
درباره ما
حاج امیر[881]

جای مانده از قافله شهداء حسرت به دل مانده تا ابدیت پس کی کجا فرصت ما میرسه

ویرایش
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

 

 

الان مشغول مطالعه ی کتاب پا به پای آفتاب در مورد زندگی حضرت امام خمینی رحمه الله علیه بودم

 از طرفی برام خیلی جالب و آموزنده بود و از طرفی خیلی احساس عقب موندگی و بیچارگی کردم 

اخلاص و توجه اون بزرگ مرد، به خدا ، انسانیت .... از او شخصیتی میسازه که خیلی از بزرگان اعتراف میکنن 

این اوصاف رو در طول عمرشون در هیچکس ندیدند

من میگم اونایی که میخوان پیامبران الهی و ائمه معصومین علیه السلام رو بشناسن از طریق شناخت ایشون

وارد بشن،

کسی که در تاریخ ما ، بوده و چهره ش شناخته شده ، بیانش ، دستوراتش قابل استماع و کاملا ملموس...

********************               ***********************         ************************

چند مورد رو بمناسبت دهه ی مبارک فجر انتخاب کردم

((( امام و شاگردانش )))

*هر کاری در خانه داشتن خودشون انجام میدادن، دستورنمیدادن چایی درست کنید. میفرمودند: چایی دارید؟

(فرمانده لشکرمون صبح زودترازهمه چایی،صبحونه رو برامون آماده کرد،سر سفره از خجالت سرمون پایین بود)

????????????????????????????????????????????????????????

 *تو هوای گرم نجف دوسال اول رو یخچال نداشتندبا یک کلمن کوچیک آب میخوردند!میفرمودند:طلبه هاندارند!

(واحد تخریب توی جبهه ، تا همین اواخر جنگ ،علیرغم وجود کولر در لشکر ، اما کولر نمیگرفت،دوستامون

توی خط زیر آتش ،در هوای گرمند .....)

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

*نانوا وقتی فهمیدبرای چه کسی نون میخواد، سنگ تموم گذاشت،خشخاشی و...

آقا فرمودند: منبعد دیگه هر جا رفتید اسم منو نبرید الان هم این نون رو پس بده و از همون معمولی ها بگیر.

( وقتی بخاطرکسالت فرمانده لشکر (حاج احمدکاظمی) درکنارغذاش کاسه سوپی میارن ،میپرسه: آیا برا

یک بسیجی هم این کار رو میکنید؟ گفتند : نه ! پس ، برگردانید و دیگه تکرار نشه .  نخورد... )

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

* زمان تبعید عکسشو ن رو برای نصب تو حسینیه ای در نجف درخواست کردن ، آقا ندادند ، فرمودند:

من خودم به مردم میگویم دنبال دنیا نروید، این دنیاست ، نمیدهم !

(شهیدنظافت قبل ازشهادتش تعدادی عکس داشت،همه رو سوزاند،گفت:احساس میکنم وابسته اینها هستم

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

* نجف که بودیم،رو فرش برای ایشون یک پتو انداختم،تاروی اون بنشینند.فرمودند:جمع کنید،امتیاز نبایدباشد!

(آقا جلیل فرماندمون به محض اینکه میدید پتوهای رنگی رو زیر پا انداختند، جمع میکرد میگفت :برای زیر پا از

پتو های سیاه ودرجه ? استفاده کنید، مواظب باشید ، بیت المال است)

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

* در شهادت فرزندشان آقا مصطفی گریه نکردند و نمازجماعت مسجد و درس را تعطیل نکردند

(پدرشهیددیزجی رئیس اداره دارایی مشهد وقتی میبینه اکثر کارکنان اداره برای مجلس پسرش در ساعت

اداری به مجلس ختم اومدن ، معاونش رو صدا میزنه و درگوشی میگه: زودتر برگردین، کار مردم زمین نمونه...)

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

*وقتی شنیدند عده ای با دستگاههای قانونی کشور مخالفت میکنند و قانون رو گردن نمیگذارن فرمودند:

مگه میشه قانون رو قبول نداشت!غلط میکنه کسی قانون رو قبل نداشته باشه ، قانون هم شما رو قبول نداره

(یکی از نیروهایی که توی جبهه گردن کلفتی و تمرد میکرد،پیش آقا جلیل آوردن

باقاطعیت بهش گفت : باید مطیع باشی و الا از گردان اخراجت میکنم ، ،چنان برخوردی با او کرد که حتی بچه

های دیگه جای خودشون رو فهمیدن ، تا اون موقع خشم جلیل رو ندیده بودم....

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

*وقتی از امام برای درمان مریضیشون نظر میخوان ، میفرمایند : تصمیم گروه پزشکی هر چی هست، همون

(عارف بزرگ میرزا جواد آقا تهرانی رحمه الله علیه برا دیدار رزمنده ها جبهه زیادتشریف میاوردن به هر محوری

وارد میشدن، اول فرمانده اونجا رو که گاهی یک بسیجی بود صدا میزدن و کسب اجازه میکردند که میتوانند تا

کجا بروند و چگونه بروند و وقتی اون فرمانده تواضع میکرد میفرمودند:

اینجا تو مسئول من هستی، مشهد اومدی من 

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

رمز پیروزی ما در انقلاب و جنگ ،  رمز موفقیت رسول بزرگوار اسلام در جزیره العرب عملکردی اینچنینی بود

معیار عملکرد انسانهای الهی این است و لا غیر.

به امید درک صحیح و عمل به سیره ی بزرگان و شهیدان

راه به سوی آسمان و پیمودن کمال همیشه باز است،امروز اگر نمیتوان مثل شهیدان جنگید اما میشود مثل

آنها زندگی کرد.....

اگر بخواهیم ... 





      

خدمت تمامی شما خوبان سلام عرض کرده

ایام عزای بزرگ مردان زمین و آسمان ها را تسلیت عرض مینمایم

و با تمام وجود تاسف میخورم که چرا انسانها ، قدردان این گوهرها نبوده و نیستند

براستی نگرانی هایی که در آن روزگار آنها از جامعه اسلامی داشتند ، امروز ندارند؟

به نظر حقیر هیچ فرقی نکرده است، ابزارها عوض شده اما افکارها همان است ...

نمیدانم تا به کی قرار است این روال ادامه یابد

هزار و چند صد سال ، آخرین ذخیره ی الهی برای ظهور ، منتظر چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فیلم مختارنامه در حقیقت نشان دادن وضع الان جامعه اسلامی ست

خوب دقت کنید در کجای این تاریخ هستیم .......

اما انسانهایی دیوار به دیوار تاریخ کربلا در کنار ما بوده و هستند  که تا آخر ایستادند و باورهای الهی را ،

بندگی خدا را ،به ما آموخته اند و حجت را بر همه تمام کردند، راه بهانه را بر همه بستند...

وقتی برای یادواره شهدا در روز اربعین حسینی به شهر ساری رفته بودم ، طبق رسم همیشه قبل از

شرکت در مراسم به زیارت شهدا میروم و به اندازه معرفت خودم ، با ادای احترام ، از آنها اجازه روایتگری

میگیرم

مزار شهیدی نظرم را جلب کرد ،علاماتی نصب شده بود که معلوم بود توسلات زیادی مردم به او دارند

،نزدیک که شدم ، چشمم به نام آشنایی افتاد ...

شهید سید مجتبی علمدار

تازه فهمیدم این شهید بزرگوار اهل این دیار بوده...

از نوشته های سنگ قبر فهمیدم که او جانباز شیمیایی بوده که پس از سالها تحمل رنج و درد ،به یاران

شهیدش رسیده...

او به حق علمدار شهدای شهر ساری است، این را از حرفهای مردم و سخنان مداح مراسم فهمیدم

گرچه حقیر آوازه ی این شهید عارف و سخن او را که نشانه ی جهان بینی الهی اوست قبلا شنیده بودم،

که :

برای دوستانتان آرزوی شهادت کنید

 ساری.گلزارشهدا.شهیدعلمدار

ساری-گلزار شهدا-شهیدسیدمجتبی علمدار

اما در این سفر شناخت و ارادتم به او بیشتر شد ...و احساس عقب ماندگی به شهدا

آنها کجا و من کجایم...خدایا کمکم کن تا این عقب ماندگیها را جبران کنم...

براستی او چگونه به دنیا نگاه میکرده ، که چنین نظری میدهد؟؟؟؟

نمیخواهید یه قدری به این مطلب عمیق شید ، و فکر کنید؟؟؟؟

ببخشید جسارت نکرده باشم میخوام مرا کمک کنید تا افق نگاهم وسیعتر بشه و آخرت جویی را بیاموزم

عمرم تموم شد اما آدم نشدم هنوز اندر خم کوچه های تاریک غفلت ،نفسانیات ...





      

سلام بر شما خوبان

میدونید یک گروهی از دوستای ظاهر فریب از اول تاریخ دشمنای سلاح بدست رو توی انجام

ماموریتاشون با ساده لوحی و یا مغرضانه ،کمک میکنن

البته اگه نگاشون کنی هیچ سلاحی دستشون نیست ،ضمن اینکه عرضه ی سلاح بدست گرفتن رو هم ندارن

و خیلی وقتا کتاب قانون الهی رو توی دستشون دارن! شاید خیلی بهتر از تومیخونن وتفسیرش میکنن...

ولی نمیدونم چرا یه جوری دیگه معنیش میکنن که باعقل سلیم و منطق همون کتاب وکارشناسان نمونه ای

که خدامعرفی کرده ،خیلی فرق داره !فقط میخونن و ازش حرف میزنن...

اما بقیه اون رو عمل کنن ...شربت شهادت شیرینه برای پسر همسایه

شما هم اصلا و ابدا حق نداری بگی بالای چشمتون ابرویه !

از اول تاریخ در دو جبهه جنگ داشتیم ، جبهه ی داخلی و جبهه ی خارجی !

بادشمن سلاح بدست روبرو ، به راحتی آدم میدونه چیکار کنه ! ولی با اینا.........

توی این جبهه خبری از تیر و ترکش و خونریزی نیست،که ایکاش میبود تا....

خونت از داخل خشک میشه !

تموم تاریخ ازناجوانمردی اینا پره ....

وقتی بعضی اتفاقات رو میشنیدم که اون بزرگ رو توی محراب یکی از همون مفسرین زده یا اینکه پسرش رو

دوستان و آشنایان جدش ، با اون وضع آسمونیش کردن ! باورش برام سخت بود

اما دارم خیلی از اون شنیده ها و خوندنیها رو به چشم خودم میبینم !

و چقدر تحملش سخته !

 چه میدانید ، برمردان حق چه گذشته ؟ در تاریخی پر فراز و نشیب ، پر خطر و پر حادثه

جنگ و مبارزه ای که تا قیامت تمومی نخواهد داشت

اصلا اساس و ریشه جنگهای فیزیکی ، باعثش همین ها هستند

یکی از ریشه های مهم تهاجم صدام برعلیه ما چه بود؟

وضعیت جبهه ی داخلی ! دشمن رو به طمع انداخت تا حمله کند ...

جنگ ما از اول در دو جبهه بوده

?- دشمنان ظاهری و زرنگ مشخص بیرونی

 ?- دوستان احمق ، ساده لوح داخلی(از دشمن بدتر)

که بیشترین ضربه رو  گروه دوم زدند ،متاسفانه درهر لباسی با هر وجاهتی .....هستن

پدر ما رو در آوردن

 همین حََُمَقا جنگ رو به چالش کشیدن ؛

آدمهای پرادعای بی عمل- پرتوقع ، پرخرج  ، کم کار وتنبل - زیاده خواه با وجاهتهای قانونی و بعضا شرعی...

امام خمینی رحمه الله علیه و رهبری معظم همیشه خطر این قشر را که از دشمن کمتر نیست ، گوشزد کردند

با تمام کراهتی که از بردن اسم فیلم اخراجیها خصوص (?) دارم اما در جایی این قشر  رو در نقش حاجی

گرینوف خوب نشون داده، لعنت خدا بر اینها باد

مثل استخوان در گلو و خاری در چشم و سنگی بسته به پای ما هستند

خدا پدر عراقیها رو بیامرزه ! گرچه جنگیدن با اونا سخت بود اما به سختی جنگیدن با این قشر نیست

اصلا نمیشه با این لا مذهبها جنگید!

ضربه وخسارتی که این قشر میزنند از صدتا جنگ ?ساله هم بیشتره...

باعملکرد خود ، موجب ترویج نفاق ، بی اعتمادی  ،بدبینی و دلسردی ...میشوند

روزی چند بار خدا رو شکر میکنم ، که خیلی از اینها زمان جنگ کاریشون نشد ! والا اگه یه ترکش کوچولو از ده

متری شون رد شده بود الان ادعای چاههای نفت خوزستان رو داشتند

یک جراحت ببینند ! وا مصیبتا !  آب بیار حوض پر کن!

یادمه زمان جنگ وقتی عملیات تموم میشد با لباس برقی برقی و نو بسیجی میومدن توی قرارگاههای عقب

یه سری میزدن ! چند وعده نهار تن ماهی و چندتا کمپوت تبراْ می لمباندند و برمیگشتند به حوزه انتخاباتی

، اداره ، وزارتخانه ، حجره و .....

برای مردم از عملیات فاو اینگونه میگفتند :

رزمندگان ما در عملیات والهفت ? با عبور غواصان از کوههای اروند شهر فاو را گرفتند و............

الان هم با کاراشون آبرو و حیثیت هر چه رزمنده ای هست میبرن....

بچه ها،مواظب باشید حساب اینها رو از اسلام و نظام جدا کنید

اینها از اول مثل کنه به پیکره اسلام چسبیدند و ارتزاق میکنند .

خدایا،.....

خدایا،از این بیشتر رسواشون کن

خدایا، ما رو از شّر همینها خلاص کن ! به عوض هر کدومشون، یک اسرائیلی یا آمریکایی مُو بوُر، از هر نوعش

خودت صلاح میدونی  ، در مقابل ما قرار بده 





      
سلام بر تمام انسانهای منصف ،آنها که آزاد مرد هستند ، و بدنبال حقیقتند

 

فکرشان از هر آلودگی پاک و آزاد است

خوب میشنوند.خوب فکر میکنند،درس میگیرند، تصمیم میگیرند ، و عمل میکنند

این روایتها ، قصه های تاریخ است که در روزگارانی نه جندان دور در گوشه ای از این کشور اتفاق افتاده

قصه هایی نه برای خوابیدن ، بلکه برای بیدار ماندن ،برای هوشیاری و عبرت آموزی و غفلت زدایی...

انتقال ،سینه به سینه تاریخ است ، از لابلای کتابها و کاغذها نقل نمیشود

از دل میدان نبرد ،ازقله های پربرف کردستان ،از بیابانهای داغ خوزستان،از اروند ، از شلمچه که نامش یاد آور

حماسه ها ، مظلومیتها و زیباییهاست، آمده است

حدیث عشق درصحنه ی عشق

درساحل اروند.روایت نبردعاشوراییان با یزیدیان زمان.خرداد??

 ??سال پیش مثل چنین شبی ، پشت نهرخین چه خبر بود

ازسرنوشت بچه های غواص گروهان یک که با کرابی در عملیات کربلای ? دو هفته پیش رفته بودن،خبری نبود

پیک گردان،سیدحمید رجبی ،خبر آورد که بعد از نماز مغرب و عشاء در محل اتاق فرمانده گردان جلسه است 

کادر گردان زیر نور فانوس حلقه زدند

آقا جلیل بعد از بسم الله،شروع کرد 

برادران ،کار تموم نشده ، عملیاتی در پیش است و بایددر ادامه ی عملیات فبلی که موفقیت چندانی بدست

نیامد،مجددا عملیاتی را با توکل به خدا انجام دهیم،

من حرفهای آقا جلیل رو زیاد جدی نگرفتم، با خودم گفتم : میخواد مارو امتحان کنه

مگه میشه از سوراخی که یکبار گزیده شدیم ، دوباره بریم ....

دشمن حساس شده ، بیدار و آماده ست،نمیشه تکون خورد 

اما ، آقاجلیل،نقشه رو باز کرد

وتوضیح داد : اینبار دیگه برای رسیدن به مواضع دشمن قرار نیست کیلومترها فین بزنیم و تا جزیره ماهی پیش

بریم ، فقط عبور از رودخانه داریم ،زیر خاکریز خودمون رو  تا لب رودخانه یک تونل ایجاد کردیم تا غواصان به

حالت سینه خیز وارد آب بشن و لازم نباشه از روی خاکریز که در تیررسه حرکت کنن 

تموم توضیحات رو داد و مانور عملیات رو همراه با ماموریت هر گروه مشخص کرد ،من در کمال ناباوری گوش

میدادم

غروب آن روز برای بازدید معبر عملیات ،به خط رفتیم ،

نهرخین.باندپروازغواصان

نهرخین.معبرغواصان درعملیات کربلای ?.بعداز??سال.عکس خرداد??

نهرخین ، مملو از نبشی و سیم خاردار بود ، سرتاسر نهر سیاه میزد ، چطوری باید از لابلای آنهمه موانع عبور

میکردیم ؟

هوا که تاریک شد ، بچه ها همه پشت خاکریز توی سنگرها بودن

کم کم باورم شد که قضیه جدیست !

لحظه ی موعود فرا رسید، دهانه ی تونل رو باز کردن و دسته یک به فرماندهی حسن شاد وارد آب شد

نگهبان دشمن که هر چندگاه با کلت منوری شلیک میکرد ،متوجه حرکت غواصان شد،معبر رو گرفت زیرآتش...

امیرنظری،اولین غواصی بود که مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و جلو تونل افتاد

حسن شاد از نهر عبور، خودش رو به زیر پای تیربارچی دشمن رسوند و از سیل بند که آلوده به مینهای ضدنفر

بود بالا رفت و با تیربارچی دشمن دلاویز شد و در یک جنگ تن به تن ،خط رو شکست وارد کانالهای جزیره شد

وقتی بجه های گروه یک به اون طرف نهر رسیدن

نوبت گروه ما شد

ستون غواص با حالت چهار دست و پا وارد تونل شد ، آقا جلیل در ابتدا تونل کنار بی سیم نشسته بود و بچه

ها رو هدایت میکرد ، زد به پشتم گفت : برو  ،خدا نگهدارت ، حسن شاد عبور کرده،  اون طرف منتظرته ...

سرم رو از تونل در آوردم،چه خبر بود ،هر چه تک تیرانداز بود به همراه تیربارچی یک نقطه رو میزدند ،تیرها همه

رسام بود ، اون قدر گلوله می آمد و حجم آتش زیاد بود، که از پیوستگی تیرهای رسام،خط آتش درست شده

بود، اما علاجی نبود باید توی همون گلوله ها میرفتی

مسعوداحمدیان ، ذبیح الله یوسفیان در حین عبور از نهر ، وسط آب تیر خورده و بشهادت رسیده بودند

به محض ورود به کانالهای جزیره بوارین،سراغ حسن شاد رو گرفتم ،پیکر پاکش که به حالت سجده لب کانال

افتاده بود نشونم دادن،آهی کشیدم ،توی دلم گفتم : تو هم رفتی پیش همشهریات ،کرابی.رنجبر...

بچه ها موفق شده بودن ، نوک جزیره بوارین رو بگیرن

جنگ،سنگر به سنگر و کانال بود

در یک آن ، ده تا نارنجک توی کانال با یک متر عرض،می افتاد ،امکان پناه گرفتن نبود ، اگه شانس میآوردی

ترکش نمیخوردی ، موج انفجارش حالت رو جا میاورد،

حدود صدمتر طول کانال و سنگرها رو بیشتر قادر نبودیم،پاکسازی کنیم

هر چه میگذشت ،از تعداد نیروهای سالم کاسته میشد

باجلیل در تماس بودم ،علی وکیلی ،از بچه های واحدتخریب چند روز پیش توی خرمشهر مجروح شده بود

بایدباجلیل رمز صحبت میکردم تا احیانا  شُنوُدِ دشمن پیامم رو فاش نکنه

- جلیل جلیل، جلیل...

- بگوشم دلبر...

- جلیل جان،وکیلی برات مفهومه ؟

- آره مفهومه.

- یک تعداد از بچه ها دستشونو گذاشتن توی دست وکیلی،با نظری مثبت بشن؟ یعنی مجروحا رو بفرستم

عقب)

(چون نظری جلو تونل سمت خودمون تیر خورد)

ساعتی گذشت، درگیری به شدت ادامه داشت ، تقریبا توی محاصره بودیم ،اما بچه ها جانانه دفاع میکردند

بعضی از بچه ها ازجمله محمدخانی ،بخشی ،حسنی ، سید آبادی ،ایمان پور ، ، تقی پسنده منش، عبدالله

هلالی ، سیدحسین باهوش ، تولایی ،مصطفی کاظمی ،آستاک و....به شهادت رسیده بودند

غواصان حماسه آفرین

صحنه هایی از ساخت مستند.خرمشهر.رودکارون.خرداد??

وضعیت رو لحظه به لحظه به آقاجلیل گزارش میدادم  ودستور میگرفتم

- جلیل جلیل،جلیل...

- نظافت برات مفهومه؟ آقای نظافت فرمانده واحد تخریب در عملیات ولفجر? بشهادت رسیده بود

- بله ، مفهومه...

- جلیل جان ،بعضی از بچه ها با نظافت مثبت شدن.....

سنگر تیرباری بود بین ما و بچه های گردان غواصی نوح ،مانع الحاق ما شده بود، تیربارچی سفت و محکم

تیربار رو چسبیده بود و به قصد کشتن میزد ، چند نفر تک تیرانداز هم محافظ داشت، نامرد تا صبح مقاومت کرد 

گلوله آرپی جی هم نثارش کردم ولی سنگر بتون آرمه بود تاثیر چندانی نکرد

مهمات ما در حال تمام شدن بود ، از مجبوری خشابهای عراقیا رو از روی جنازه هاشون باز میکردیم

شرایط اضطراری شده بود

صدای پارازیت بی سیم قطع شد....

- دلبردلبر،دلبر...

- بگوشم ، جلیل جان...

-  این وکیلی ها رو مثبت نظری کن...

- مفهوم شد ؟؟

- بله مفهوم شد ، چشم...

از اول تا آخر کانال رفتم ،به هر مجروحی که میرسیدم ،در گوشی میگفتم : یالا برو عقب ...کسی نیست

کمکتون کنه ! پاشو، الان عراقیا میان ! تیر خلاصی میخورین !!! اما بعضی شون حاضر نمیشدن برن عقب

سر پُستی که از لحظه شروع عملیات گذاشته بودمش ، با بدن مجروح ایستاده بود و الان هم میگفت:

حالم خوبه ، نیرو هم ندارید! اگه من سنگرم رو ترک کنم ،دشمن جلو میاد جلو ، می ایستم تا هر وقت

نیروهای کمکی که رسیدن اون وقت میرم عقب ...

از این همه شجاعت به وجد آمدم و روحیه ام چند برابر شد

شرایط طوری شد که اونقدر به عراقیا نزدیک شده بودیم  که در چند متری ما بودن و احتمال اسارت میرفت

یه مرتبه میدیدی ، چهارنفر مثل غول میپریدن توی کانال و بچه ها اونا رو میزدن ، جنازه هاشون توی کانال

مزاحم تردد ما میشد

با جلیل تماس گرفتم، تا این شرایط رو بهش بگم

جلیل جان،کرابی برات مفهومه؟

بچه ها دارن میرن پیش کرابی ،کاری نداری؟؟؟؟

ساعاتی بعد ، که هوا داشت روشن میشد آقا جلیل تماس گرفت...

- دلبردلبر،دلبر....

- جانم ، بگوشم ....

- غفار مفهومه ؟ اسم گروهان ما غفار بود

- بله ، مفهومه ....

- بگو دستشونو بذارن توی دست نظری....یعنی بیاین عقب.

مقاومت و نبردی عاشورایی از شهدای مظلوم وخط شکنان غواص در تاریخ ایران اسلامی ثبت و در سایه آن

خونها بود که دنیا به حقانیت ما گردن نهاد و مرزها تثبیت و دشمن متجاوز خار و ذلیل شد 

یاد تمام شهدای مظلوم اسلام زنده ، راه و آرمانهایشان پر رهرو  و کشور عزیزمان ایران سرفراز ،و دشمنانش

منکوب باد

مباد، یاد شهیدان ما رود از یاد





      
دیشب چه خبر بود اروند !!!!!

شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین حائل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

??سال قبل کنار اروند به گل ماندیم

ماندیم و ماند در گوشمان صوت زیبای دعا و لحظه ی وداع غواصان عاشق...

هیچگاه آن شب وداع یاران را ، آن گریه های عذر خواهی و حلالیت را از یاد نخواهم برد

صدای خش خش نیزارها

صدای امواج اروند

صدای سفیر گلوله ها، رگبارها، سوت خمپاره ها....در گوشم ،بلکه در جان و روحم طنین انداز است

هنوز حرارت تیرهای رسام را به صورتم حس میکنم...

من با یاد آن دوران زندگی میکنم

براستی که ، یاد یاران ، یار را میمون بود

رفتند یاران ، و به دریا پیوستند ...روحشان به آسمان بی انتها پر کشید

از این کره خاکی به دیار ابدیت شتافتند و جاودانه ی تاریخ شدند

خوشبحالشان

من غصه ی خودم را میخورم، نگران عاقبتم ، که به کجا ختم شود

و در این میدان مبارزه با وسوسه ها و شیاطین جنی و انسی ، آیا پیروز خواهم شد؟

همچنان من به اروند چشم دوخته ام و در حیرت این عشق وصف ناپذیر...

هر روز که میگذرد بیشتر به عظمت روحشان پی میبرم....

اما دیگر زمان برنمیگردد، کاش همان روزهای عاشقی به معرفتی که شهدا رسیدند،میرسیدم

به امید روزی که به وصال یاران برسم.....





      
<      1   2   3      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ آگهی مناقصه فروش از سوی سازمان انرژی اتمی : سانترفیوژ دانه ای 20 هزار تومان به عنوان آهن قرازه عایدات این فروش در تامین گوشت و مرغ و پنیر به عنوان اولین شیرینی از سوی دولت تدبیر و امید هزینه خواهد شد امضاء شیخ حسن کلید ساز



+ عازم سفر حج ام و محتام حلالیت شما...



+ قابل توجه کاندیداتورهای محترم مجلس نهم / فرازی از وصیت شهید......



+ تعداد کشتگان سپاه عمرسعد



+ فلاکت سیاسی



+ تصاویر زننده از زنان خیابانی در تهران



+ درد و دل بنی فاطمه در شب شهادت امام جواد با دانشجویان



+ http://www.swar.ir/



+ خدایی خدا غریبه



+ فواید نماز شب