سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :35
  • بازدید دیروز :20
  • کل بازدید :253331
  • تعداد کل یاد داشت ها : 283
  • آخرین بازدید : 103/9/2    ساعت : 2:40 ص
درباره ما
حاج امیر[881]

جای مانده از قافله شهداء حسرت به دل مانده تا ابدیت پس کی کجا فرصت ما میرسه

ویرایش
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

 

»» 8 اسفند سالروز شهادت شهید خرازی


شهید,حسین خرازی,تصویرسازی,عکس,kharazi

 

نسان بزرگ
در طلائیه، غوغا شده بود. دشمن با توپ و خمپاره همین‌طور یک‌ریز آتش می‌ریخت، به گونه‌ای که به نظر می‌رسید می‌خواهند همه خط ما را یک‌باره نابود کند. ما رفته بودیم چپیده بودیم در عمق سنگر و لحظه شماری می‌کردیم کی یک گلوله هم بیاید بیفتد آن‌جا. بالاخره و پس از لحظاتی کابوس‌گونه، منطقه آرام و آتش دشمن سبک شد. ما آرام آرام از سنگرها آمدیم بیرون. عده‌ای از بچه‌ها به شکلی غریب شهید شده بودند. نزدیک که رفتیم، دیدیم یکی انگار هنوز زنده است و در حال مراقب از آن‌ها. دویدیم طرفش؛ حاج حسین بود. یک دستش قطع شده بود و خون تمام هیکلش را سرخ کرده بود.
یکی از بچه‌ها جلوتر رفت و گفت: حاجی چی شده؟
نگاه به شهدای دور و برش انداخت و گفت: چیزی نیست؛ یک خراش کوچکه!
ما اما از جایمان نمی‌توانستیم تکان بخوریم. همین ‌طور ‌هاج ‌و واج مانده بودیم. باورمان نمی‌شد یکی دستش قطع شده باشد و بعد در کمال خونسردی مراقب اوضاع باشد و چیزی هم به روی خودش نیاورد! نگاه به اجسادی که در دور و اطراف افتاده بودند، انداختم و بعد خودم را در مقایسه با حسین انسان کوچکی دیدم.





      

شهید امیر حاج امینی

تاریخ شهادت : 10/12/1365

محل شهادت: شلمچه-کربلای5

گلزارشهدای بهشت زهرا قطعه ی29،ردیف60

من خاک پای شما هستم...

خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی شهید پور احمد…
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….

عکس شهید و جوان....

برادر شهید نقل می کند:روزی سرمزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزب اللهی مانند کنار من آمد و گفت:«شما با این شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: «من برادرش هستم»،اوگفت:«حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی به اجبار و به ظاهر مسلمان شدم اما قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما رادیدم،وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد انگاراین عکس با من حرف می زد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنج شنبه به اینجا می آیم.»

وصیت نامه شهید امیر حاج امینی

سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او.

بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن...

از این که بنده بد و گنهکار خدایم، سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که (ان الانسان لفی خسر)هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛

یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟

دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.

پس ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که... برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت... .

دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.

ای حسین...ای مظلوم کربلا...

ای شفیع لبیک گویان...ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم....شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا... .

بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد.

خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن.

اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.

اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر.. .

خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان.

تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.

ای کسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این وصیت نامه یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کار خدا به آرزویش رسیده است.

حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید و با او آشتی کنید؛ زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد؛ ولی در این راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختی و رنج، همانند مظلوم کربلا حسین و پیامدار او زینب باشید؛ هر چند که سختی و رنج های ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد....                                                                                                         شنبه 7/4/65               
ساعت 5 بعدازظهر           
بنده مخلص و گنهکار، امیر حاج امینی

 

پی نوشت1:آرامش ات را از چه گرفتی ای شهید...؟که اینگونه چهره ات مرهم درد دل مادران شهید شده است...این که در چهره ات هست غربت است یا آرامش؟نمیدانم...اما چهره ات آرام کننده است... به این معتقد بودی که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کند... آری تو با خدا بودی که اینگونه عزیز شدی...در وصیت نامه ات نوشتی:" کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد"               خدایا از ته دل صدایت میزنم... خدایا تمام کسم باش...خدایا تنهایم نگذار....برای رهایی از این زجر عاشقم کن....عاشق خودت...که فقط برای تو باشم...فقط برای تو باشد همه چیزم،نمازم،خنده ام،گریه ام،عشقم،ایمانم،همه چیزم....فقط از تو بخواهم...محبت کسی غیر تو را نخواهم...خدایا راضی ام کن به رضای خودت...خدایا راضی ام کن به رضای خودت...خدایا به من بفهمان هرکه با تو باشد عزیز است و هر که بی تو باشد ذلیل....خدایا با تو بودنم را میخواهم...خدایا به من بفهمان این دردها را برای آزمایشم قرار دادی...که بیشتر سوی تو باشم...خدایا دردم را تو مرهم باش...خدایا من لی غیرک....





      

پوستر زیبای لبیک یا امیر

امام خامنه ای

 





      

 

سرگذشت بارگاه سید شهیدان عالم، کم از سرگذشت کاروان اهل بیت -علیهم السلام- از مدینه تا کربلا و از کربلا تا شام ندارد. این مضجع شریف و این خاک قدسی از فردای عاشورای 61 هجری تاکنون شاهد آبادانی ها و تخریب های متعدد بوده است. مهم آن است که در هر عصر و زمانی، آباد کننده آن نماینده جبهه حق و تخریب کننده آن نماینده جبهه باطل و شیاطین بوده است.

  • در روز 13 محرم الحرام سال 61 هجری(680میلادی) عام الفیل سه روز پس از حادثه ی بی انتها ، بدن های معصوم امام حسین (ع) و همراهان و اعضای خانواده او توسط قبیله بنی اسد - که در حومه کربلا زندگی میکردند - مطابق با راهنمایی های امام سجاد(ع) شناسایی و دفن گردید و بر روی قبرها علامتهای بنا گردید. در سال 64 یا 66 هجری حاکم عراق مختار ثقفی به بناء مسجد و زیرزمین از خشت و گل حول قبر همت گماشت. همچنین روستایی در اطراف دو مرقد بنا گردید که هسته اصلی شهر کربلا میباشد. در سال 171 هجری هارون عباسی دستور به نابودی کل شهر کربلا داد و همینطور بنای موجود بر قبر شریف امام حسین (ع)و حضرت عباس(ع) تخریب شد و زمین بارگاه را شخم زد و درخت سدر موجود روی قبر را قطع نمود.? در سال 198 هجری( حدود 814 میلادی) در زمان حاکمیت مامون عباسی مرقد امام حسین (ع) به منظور جلب حمایت و نزدیکی به پیروان اهل بیت، باز سازی گردیده است سال 232 هجری متوکل عباسی خلیفه دولت عباسیان، که کینه شدیدی نسبت امیرالمومنین(ع) داشت قبر مبارک اباعبدالله الحسین(ع) را منهدم کرد. متوکل 4 بار در طول حکومت خود قصد تخریب قبر را نمود که آخرین آن سال 247 هجری بود.? در سال 248 منتصر عباسی بناء بارگار مبارک امام حسین(ع) را تجدید بنا نمود و پرچم بلندی برای راهنمایی زوار بر روی بارگاه قرار داد.? در سال 271 هجری «حسن علوی» حاکم طبرستان و دیلم شروع به ساخت مسجدی حول قبر مبارک نمود، اما قبل از اتمام بنا فوت کرد. بعد از وی برادرش ملقب به «داعی الصغیر محمد العلوی» متولی ساخت بنا شد و در سال 280 تکمیل نمود.همچنین گنبدی زیبا، دو در دو ایوان و منازل و اتاقهایی برای زائران حول حرم بنا کرد. در سال 368 هجری حاکم بخش بطائح در جنوب عراق، عمران بن شاهین به تجدید بنای بارگاه امام حسن(ع) اقدام کرد.? سالهای 369 تا 372 هجری به دستور رئیس الوزراء عباسی، عضد الدوله بن رکن الدوله البویهی ساخت بارگاه امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) آغاز گردید.? در سال 740 هجری تا سال 790 هجری، تعمیر، ساخت و توسعه بنای فعلی موجود برای حرمین شریفین امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) به دستور پادشاهان مسلمان شده‌ی مغول صورت گفت. اولین آنها موسس حکومت «شیخ حسن حسین بن اقبغا» سپس «سلطان اویس»، سومینشان سلطان حسین ابن شیخ حسن الکبیر و چهارم سلطان احمد بهادر خان ابن اویس.? 1980 میلادی فضای بین حرمین شریفین باز شد و در سال 1406 هجری 1986 میلادی حلقه دور حرمین الشریفین ایجاد گردید.? در سال 2003 میلادی عتبات مقدس شاهد سقوط نظام و انقلابی عمومی در فکر و فرهنگ و عمران و آبادانی گردید. در بخش فرهنگی و فکری قدمهای بزرگی در تالیف و نشر و تحقیق برداشته شد و علاوه بر آن انتشار مجلات متعدد و برگزاری نمایشگاه ها و جشنواره های مختلف بوده است. اما در بخش عمرانی پروژه های متعدد در داخل و خارج عتبه مقدسه جهت رفاه و خدمت به زائرین و فدائیون حسینی عملیاتی شده است.?
  •  





          

    عملیات فتح فاو به زبان سرلشکر شهید حاج بصیر

     

    حرکت شروع شد؛ وقتی به وسط آب رسیدند، عده ای از برادرها چندنفری با صدای یا حسین(ع) و یا علی(ع) و یا زهرا(س) از پا می افتادند. گویا آب آنان را گرفته بود ولی حرکتشان را ادامه می دادند و جلو می رفتند...

    مطالبی که در ادامه می خوانید، دست نوشته هایی بیادماندنی در رابطه با عملیات والفجر8 به نقل از علمدار و قائم مقام لشکر ویژه 25 کربلا سرلشکر شهید «حاج حسین بصیر» است. این روایت آسمانی تقدیم مخاطبین محترم می شود.

    *****

    در عملیات والفجر 8، مسائلی را در عملیات آبی - خاکی داشته ایم که همه اش را نمی شود بیان کرد ولی گوشه ای از آموزش هایی را که آنان دیده اند، نقل می کنم. برای اولین بار در آب بهمن شیر(رودخانه ای در آبادان) افتادند. وقتی اولین بار داخل آب شدند، تصور نمی کردند که بتوانند از این طرف آب به آن طرف بروند. با آموزش هایی که دیدند، بعد از چند روز توانستند علی رغم جذر و مدی که آب داشت به آن طرف آب بروند. روزهای بعد، رفتن و آمدن ها چندین بار تکرار شد و همین تمرین در شب هایی که هوا تاریک بود، انجام می شد. آنان در آب سردی که جذر و مد هم داشت تمرین می کردند، می لرزیدند... . 

    وقتی عملیات والفجر 8 شروع شده بود و نیروهای ما داخل آب افتادند، غواص ها که همان نیروهای خط شکن ما «گردان های یارسول(ص) و امام محمدباقر(ع)» بودند، کار را آغاز نمودند. نیروهای موج بعدی، آنهایی بودند که در قایق ها نشسته و آماده بودند تا اینکه غواص ها به سنگرهای دشمن حمله کنند. این عمل آنان به ما امکان می داد تا نیروهای دوم داخل قایق ها را حرکت بدهیم. می بایست حرکت زمانی و مکانی را دقیقاً محاسبه می کردیم. باید مشخص می شد که چه ساعتی باید این نیروها را حرکت داد.

    آن شب مقداری باران آمد؛ ابر روی آسمان پیدا شد؛ دشمن متوجه نشد که ما قصد حمله داریم. اطلاعی نداشت. نیروهای عمل کننده همچنان به پیش می رفتند، چون عرض اروند زیاد بود و نیروها می بایست وقت زیادی صرف می کردند؛ با وضعیت سرد هوا این حرف تو دل نیروها بود که آیا می توانند خوب عمل کنند؟! آنان می خواستند پیروز شوند و پیروزی را برای خانواده های شهدا به ارمغان ببرند. بتوانند با این پیروزی امام خودشان را شاد کنند. بتوانند با این پیروزی ملت محروم دنیا را امیدوار کنند.

    حرکت شروع شد؛ وقتی به وسط آب رسیدند، عده ای از برادرها چندنفری با صدای یا حسین(ع) و یا علی(ع) و یا زهرا(س) از پا می افتادند. گویا آب آنان را گرفته بود ولی حرکتشان را ادامه می دادند و جلو می رفتند؛ سر و صدای آب، این صداها را به گوش دشمن نرساند و آنان نتوانستند از موضع رزمندگان سر در بیاورند تا اینکه به پای کار رسیدند. تخریب چی ها یکی پس از دیگری معبرها را باز کردند؛ نیروها وارد معبر شدند، آمادگی خودشان را اعلام کردند تا دستور عملیات با رمز یا فاطمه زهرا(س) داده شد و نیروها در آن وهله اول با نارنجک ها و سلاح هایی که داشته اند به دشمن حمله کردند.

    با اولین برخورد با دشمن، نیروهای خودی روی سنگرهای آنان رفتند. زمان زیادی طول نکشید که قایق ها به حرکت در آمدند و معبرهایی که از پیش تعیین شده بود را باز کردند. قایق ها با دریافت علامت چراغ دستی به سمت معبرها رفتند و جنگ را شروع کردند. دشمن تا آن زمان متوجه این مسأله نشد که این طور غافلگیر بشود. قبل از رسیدن غواص ها به سنگرها و باز کردن معبرها دشمن چند بار چراغش را روشن و خاموش کرد؛ با نور افکن های خیلی قوی این کار را کرد. اول خیال کردیم دشمن از حمله ما آگاه شده، بعد فهمیدیم دشمن متوجه مسأله نشد. برادران با اطمینان کامل معبرهایشان را باز کردند؛ منورها یکی پس از دیگری زده شد.

    تیراندازی آنها به چپ و راست انجام می شد. باز خیال کردیم حمله لو رفته است؛ بعد از این غافلگیری، برادران بالا رفتند و دشمن را به عقب راندند. یک نفر از دشمن قادر به فرار نشد، همه را به هلاکت رساندند. فرماندهی گردانشان به فرماندهی تیپ پیام داد: «ما داریم اسیر می شویم؛ ما داریم اینجا کشته می شویم؛ رزمندگان ایرانی خیلی به سرعت آمدند و ما را غافلگیر کردند!!!» فرمانده تیپ می گوید: «مقاومت کن.» فرمانده گردان می گوید: «من نمی توانم مقاومت کنم؛ رسیدند... دیگر تمام شد.» صدا قطع می شود و بعد از چند لحظه خود فرمانده تیپ به فرمانده لشکرش مخابره می کند که من هم دارم اسیر می شوم؛ باورشان نشد که به این اندازه سرعت عمل داشته باشیم و بتوانیم دشمن را غافلگیر کنیم. این از عظمت روح این رزمندگان است این رزمندگان خداجو... .





          
    <      1   2   3   4   5   >>   >


    پیامهای عمومی ارسال شده

    + آگهی مناقصه فروش از سوی سازمان انرژی اتمی : سانترفیوژ دانه ای 20 هزار تومان به عنوان آهن قرازه عایدات این فروش در تامین گوشت و مرغ و پنیر به عنوان اولین شیرینی از سوی دولت تدبیر و امید هزینه خواهد شد امضاء شیخ حسن کلید ساز



    + عازم سفر حج ام و محتام حلالیت شما...



    + قابل توجه کاندیداتورهای محترم مجلس نهم / فرازی از وصیت شهید......



    + تعداد کشتگان سپاه عمرسعد



    + فلاکت سیاسی



    + تصاویر زننده از زنان خیابانی در تهران



    + درد و دل بنی فاطمه در شب شهادت امام جواد با دانشجویان



    + http://www.swar.ir/



    + خدایی خدا غریبه



    + فواید نماز شب