سلام برمسلمونای زرنگ
که از این زندگی مادی و چندروزه ی عمر سرایی جاویدان ومتنعم از نعمات الهی برای خود میسازند
چهار روز دنیای پوچ و یک تن مادی رو میدن ،یه قدری زحمت میکشن و به یک زندگی راحت ابدی میرسن
اوستا عبدالوهاب هر کاری میکرد برای خدا بود خالص و بی منت
حتی انتظار مزد و حق الزحمه ای هم نداشت ، کار هر چه قدر سخت بود ششدانگ فکرش این بود که
چطوری حلش کند ، نه اینکه
مزدش چقدر میشه ! آیا توان پرداختش رو داره یا نه ! بذار باهاش طی کنم ! نکنه آخر کار دبه کنه و پول نده!
در ذات اوستا عبدالوهاب این چیزا نبود.
حتی بالاتر.....
وقتی میدید وضع مالی خوبی نداره طوری تا میکرد که خجالت نکشه
توی هر شرایطی روحیه افراد رو درک میکرد مثلا اگه ضرری بهش رسیده بود اوستا میگفت:
ناراحت نباش خدا رو شکر کن که مثلا فلان اتفاق بدتر نیفتاد ، ضمن اینکه مشغول درمان و یا حل مشکل
میشد با حرفاش به طرف روحیه میداد ، با مشکلات خودش هم مینجوری تا میکرد
اوستا عبدالوهاب فقط برای مردم نسخه نمیپیچید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سیدقاسم آقای شکفته از همسایه های قدیمی و چندین ساله اوستا، توی مجلس ترحیم اوستا اشک
میریخت و برایم تعریف میکرد:
نیمه های شب فرزندم از درد نمیخوابید دائم گریه میکرد نمی دانم چیکارش بود اون زمان امکانات نبود
رفتم درب منزل عبدالوهاب رو زدم ساعت ? بعدنیمه شب بود، بیدارش کردم ، فهمید این موقع شب یک
اتفاقی افتاده ، تا آمدم بگم بچم مریضه ، ببخشید این موقع شب ....
نذاشت من حرف بزنم گفت : بریم .
آمد و با اقدامات درمانی بچه رو ساکت کرد، خدا خیرش بده ، دست سبکی داشت ...
خیلی خجالت میکشیدم که این وقت شب مزاحم استراحت اوستا شدم
قاسم آقا ،در حالی که اشکهاشو پاک میکرد و خدا بیامرزی میداد ،ادامه داد :
عوض اینکه من تشکر کنم اوستا گفت خدا خیرت بده آقا سید قاسم
من امروز میخواستم روزه بگیرم و تو مرا سحر بیدارم کردی ، اگه نه خواب می افتادم ....
من خیلی آروم شدم ، اما بعد پیش خودم فکر کردم شاید برای اینکه من زیاد شرمنده نشم این حرف رو زده
به عظمت روح او و دریای صبرش غبطه خوردم
در حالی که اشک میریخت و آه میکشید
کو ، مثل اوستا عبدالوهاب ، همه ی کاشمر رو بگرد یکی پیدا میکنی؟؟؟؟حیف.....
خدا بیامرزدت اوستا