قحطی خدا پرستی است! مردم از بی ایمانی در رنجند. در دکان بشریت دو سیر عرفان یافت نمیشود! در بوتیکهای مردانه غیرت زنانه می فروشند!مرگها قسطی شده و بایدآهسته آهسته بمیری زیرا کوبن شهادت اعلام نمی شود! کالای گناه استاندارد جهانی دارد و بازار چشم چرانی شلوغ است...
تو در این اشفته بازار چه داری؟!
چند سال است بعد از جنگ خشکسالی شده واصلآ زمستان نداریم.! اصلآ دیگر حال خواندن دعای کمیل و توسل و... را نداریم زیرا همیشه مشغول نگاه کردن به این سریال وآن برنامه هستیم؟!
این روزها با خط سریع السیر بی تقوایی به مقصد میرسی!
اوژانس امر به معروف ضعیف و خیابان امر به منکر شلوغ! اتوبان بلاتکلیفی یکطرفه است ودر ادارات باید از خط ویژه ی پارتی عبور کنی وگرنه درترافیک بی آشنایی می مانی!
غیبت واجب است وتهمت مستحب!
صداقت حرام است و ایثار مکروه!
درختهای ربا خوب میوه میدهند وتابلوهای خدا پرستی رنگ پریده است...
تو در این اشفته بازار چه کالایی داری؟!
غربت در اینجا بیداد میکند و حضرت ولی عصر(ع) از همه غریب تر است.
در خیابان دعوت به حرام می کنند و کتابشان تبلیغ روی دیوارهاست. خوش تیپی حرف اول و آخر را می زند!
با سوادها بی مدرکند و با مدرکها بی سواد! جنگلهای انبوه گناهان روز به روز وسیع تر می شود و نمی شود نفس
کشید! اگر مواظب چشمانت نباشی تیر گناه آن را میدرد. عکسهای یادگاری از دوران وفاداری حتی به درد سوختن هم
نمی خورد و دلسوزی دیگر معنایی ندارد.همه ی درها دل قفل است و هیچ کلید سازی نمی تواند کلید خانه ی دل را بسازد. این جا حقوق به شر است نه حقوق بشر...
تو در این آشفته بازار چه کالایی داری؟!
تو در این خرابه چه سر پناهی داری؟!
به جای شهرمان شهر بازی داریم. مومن مسجد ندیده زیاد است و در بهار آزادی جای تفکرات امام خالی.
بعضی ها به اسم تمدن زنگوله می اندازند به گردنشان و افتخار می کنند بچه هایشان اسم پپرونی و همبر گر را درست تلفظ می کنند.آنهایی که می نشینند سریال پول کثیف و... را تماشا می کنند وبرای سیلی خوردن فلان هنر پیشه ی خارجی گریه می کنند دیگر وقت ندارند به سیلی خوردن حضرت زهرا(س) فکر کنند.
آنها می خواهند عشق را از فیلمهای هندی یاد بگیرند نه از حسین(ع) و زینب(س).
آنها شجاعت را در فیلمهای آمریکایی میبینند نه در عملیتهای چریکی شهید چمران.
کاش شهدا را فراموش نمی کردیم! کاش طنین صدای شهید اوینی را با صدای نکره ی مایکل جکسون عوض نمیکردیم. چه خوب گفت آن که گفت :
(گل محمدی باش تا محتاج ادکلن فرانسوی نشوی.)