سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :117
  • بازدید دیروز :113
  • کل بازدید :253693
  • تعداد کل یاد داشت ها : 283
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 9:9 ص
درباره ما
حاج امیر[881]

جای مانده از قافله شهداء حسرت به دل مانده تا ابدیت پس کی کجا فرصت ما میرسه

ویرایش
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها
نگاهم به آسمان بود، به آن سوی پرواز،

                                         آن سوی نور،

                                                آن سوی رسیدن...

اما لحظه ای ترس از نرسیدن یا خسته از آرزوی پرواز

      ناگهان نگاهم در ثانیه های خواستن گم شد ...

               چشمانم را که گشودم خاک بود و خاک

خاکی که چه زیبا بالهای خسته ام را نوازش می داد و چه زیبا در انعکاس سبحان ربی الاعلی و بحمده تا نور مرا پرواز می داد..

                           و چه زیبا می شد با آن عشق را طواف نمود...

انگار می شود خاک همرده نور شود و اینک ای خاک!من گم کرده ی ره به سوی تو می آیم تا با آن قطره های سرخ قلبت عهدی دوباره بندم، عهدی که با هیچ کس و هیچ اسلحه ای نشکند..

با هیچ غفلتی پاره نشود، عهدی از سر صدق..

                                          عهدی از جنس انتظار...

عهد می بندم که باور کنم چشمانم بهانه اند برای دیدن........

عهد می بندم که بدانم عشق در سجاده ی کوچک دلم جریان دارد..

عهد می بندم که هیچ سرگرمی از یادم نبرد اللهم عجل لولیک الفرج را......





      

یک‌بار، بلکه چندبار باید این وصیتنامه را بخوانیم و یا به صدایش گوش دهیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضیها دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبد الله(ع) گرفتند. و به راستی چه تفاوتی بین نوجوانان آن زمان و نوجوانان این عصر وجود دارد.

صفایی ندارد ارسطو شدن

خوشا پرگشودن، پرستو شدن

سال 1349 بود که در کرج به‌دنیا آمد. در خانواده‌ای مذهبی؛ اما بیشتر از دوازده سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگی‌اش ابدی شود. وصیتنامه‌اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ‌ضبط کرد و در گوشه‌ای پنهان؛ که بعد از شهادتش به‌دست خانواده‌اش رسید.

فرازهایی از وصیتنامه شهید 12 ساله، شهید رضا پناهی

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیتُه وَ مَن عَلی دِیتُه وَ اَنَا دِیتُه؛ هرکس من را طلب می‌کند می‌یابد مرا، و کسی‌که مرا یافت، می‌شناسد مرا، و کسی‌که من را دوست داشت، عاشق من می‌شود و کسی‌که عاشق من می‌شود، من عاشق او می‌شوم و کسی‌که من عاشق او بشوم، او را می‌کشم و کسی‌که من او را بکشم، خون‌بهایش بر من واجب است، پس خون‌بهای او من هستم.

هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه‌ای را که امام عزیزمان بارها در پیام‌ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می‌روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت‌های زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی‌تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می‌روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده‌ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.

پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته‌ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می‌رویم که این حسین زمان و خمینی بت‌شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می‌کنند پاداش عظیم می‌بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله.

التماس دعا





      

 نمایش تصویر در وضیعت عادی نمایش تصویر در وضیعت عادی نمایش تصویر در وضیعت عادی 


بسم الله الرحمن الرحیم                                                           


 گمشده انسان چیست؟ انسان دراین دنیا گمشده ای دارد وبرای رسیدن به او دنبال این وآن می رود تاباپیداکردن او به ارامش حقیقی ودائمی برسدوبعضا دراین جستجو اشتباه می کند واغیار رابه جای دوست واقعی انتخاب می کند.وعمری د نبال دیکران می دود  تاانسان به یارحقیقی خود نرسد ارام وقرار نمی گیرد تا بچه است هرچه اسباب بازی به اوبدهی بازهم اسباب بازی  می خواهد کمی بزرگتر که شدازوالدین دوچرخه می خواهد به مرورزمان به موتورعلاقه ییدا می کند بعد ماشین وعوض کردن مدل ان  یاخانمها عروسک وانواع ان   یالباس وانواع مد ان   بعد هم قطاروهواییما بازاین روح سیری ناپذیر انسان به فکر تسخیرفضاوپروازدراسمان  یا مالک شدن برتمام کره زمین می افتد وبعد ازان به دنبال تصاحب کره ماه می رود اگر تمام ثروت وهمه عالم رابه اوبدهند بازبیشتر می خواهد ودوست داردبرای همیشه زنده بماند چون خداوند انسان رابرای خودش افریده وهمه اشیاء رابرای انسان خلقتک لاجلی وخلقت الاشیاء لاجلک انسان برای ابدیت افریده شده وازروح الهی دراو دمیده شده و در این دنیای خاکی امیخته به زروزیور به دنبال تمام کمال وزیبای به تمام معنی می کردد ودیگران رابا اوعوضی می گیرد.                  


افسوس که عمری پی اغیار دویدیم          از دوست بمانیم وبه مقصد نرسیدیم                   


 صبح تاشب دردرون خود نیاز به محبوب حقیقی رااحساس می کندجوان عزیز این گمشده کیست؟تااورانیابی به آرامش نخواهی رسید چراکه فرمود:  الابذکرالله تطمئن القلوب. اری گمشده انسانها دراین دنیای پرازظلمت وتاریک الله است که نور اسمانها وزمین است الله نوراالسموات والارض که تمام خوبیهاوزیبائیهارا داراست  صاحب همه کمالات است    حسن ان دارد که یوسف افرید.   انسان اگرعاشق کسی می شودبرای این است که دراوخوبی وکمالی می بیند جرابایدعاشق خداشویم و خدارا دوست بداریم جون او همه قدرت وهمه علم وتمام نور  زیبائی ومهربانی وعزت ورحمت است اگراورابشناسی حتما اورادوست خواهی داشت واورابا دیگران ودنیای بی ارزش عوض نخواهی کرد.  والله خیر وابقی  . به این واژه ها دقت کن: ارحم الراحمین خداازمادر به انسان مهربانتروازهمه بهتراست. کریم  رحیم   نور  رئوف  عفو  غفور  رحمن  رزاق  عزیز  غنی قوی    هادی   باقی و......     اگرمی خواهی اورابشناسی شناسنامه او دردعای جوشن کبیر واسماء حسنای اوست نامهای نیکوبرای خداست اورابه ان نامهابخوانید.  الله مبدا ومنبع همه خوبیهاوسرجشمه نیکیها وخیرات است. خداشناسی بدون شناخت جانشین او فایده ندارد. معرفت خداارتباط تنگاتنگ باشناخت امام زمان داردکه گمشده دیگرماست .  درسخن امام حسین علیه السلام امده است که شناخت خدارا همان  شناخت امام زمان معرفی نموده است.   امام زمان آئینه تمام نمای خداست. اوکه جانشین خداست خوبیهای خدارا داراست دوست عزیزوقتی که بااواشنا شدی واشتی کردی جه وظیفه ای داری؟وظیفه این است که جوانان وانسانهایی راکه هنوز گمشده دارند وخودشان نیزدرتاریکی دنیا گم شده اندوشبانه روزدنبال سراب می روند دستگیری وهدایت کنی . هدایت به سوی زیبائی مطلق . به سوی نور به سوی الله وبه سوی قران واهل البیت  درفضای تاریک دهکده جهانی   عزیزم   شماازنور بنویس ازخوبیها بنویس نیکیها وخوبیهارامنتشر کن وثابت قدم باش جراکه خدای سبحان می فرماید: ان تنصرواالله ینصرکم ویثبت اقدامکم اکرخدارایاری کنید خداشمارایاری می کند وقدمهای شمارااستوار می - گرداند.





      

به مناسبت دوم اردیبهشت سالروز عروج خونین حاج بصیر قائم مقام لشکر 25 کربلا

مازندران در آلبوم افتخارات رزمی اش آنچنان غنی است که حقیقتاً در اولویت گذاری نام بزرگان بی بدیلش گاهی دچار تردید می گردد و نمی داند که چگونه باید تقدم و تاخر بزرگواران خطه ایثار و شرف را رعایت کرده و اول از کدام عزیز بگوید و یا بیشتر به کدام نام آور بپردازد!
سردار شهید حاج بصیر متولد شام غریبان 1322 در یکی از روستاهای شهرستان شهید پرور فریدونکنار در خانواده ای مذهبی و بسیار فقیر دیده به جهان گشود و در آن شرایط بسیار سخت معیشتی فقط توانست تا کلاس ششم ابتدایی در مدرسه سنایی فریدونکنار تحصیل کند و از همان سنین کودکی مجبور شد که به کمک خانواده بیاید و شغل آهنگری را انتخاب کرد و تا زمان جنگ علیرغم فراز و نشیب های زیاد شغلی، نهایتاً در همین شغل ماندگار شد.
وی که از مبارزان علیه رژیم ستمشاهی بود، دوران سربازی اش را نیز با تبعید به پایان برده و اشتغال هایش را نیز به خاطر همین مبارزه از دست می داد و دوباره مجبور می شد که به همان شغل آهنگری برگردد تا اینکه نهایتاً به کمک پدر مرحومش،یک توئلیدی درب و پنجره سازی را دایر کرد و تا زمان جنگ در آن اشتغال داشت و حضور 7 ساله اش در جنگ و نهایتاً شهادتش مانع از ادامه اشتغالش در این تولیدی شد.
وی که یکی از قدیمی ترین بسیجی های لشکر مازندران بود، در عملیات ها و مناطق مختلف جنگی حضور داشته و بارها زخمی می شد و دوباره به جبهه باز می گشت.
شهید بصیر بزرگترین جلوه حضورش را در قالب تاسیس و فرماندهی گردان همیشه خط شکن یا رسول(ص) به نمایش گذاشت و به اعتبار فداکاریهای بزرگش، به فرماندهی تیپ و نهایتاً قائم مقامی لشکر 25 کربلا منصوب گردید.
سردار شهید حاج بصیر عزیز در 45 سالگی، در دوم اردیبشت 1366 و در عملیات کربلای 10 در ارتفاعات برفگیر منطقه ماووت عراق به دعوت شیرین حق لبیک گفت و شربت شهادت نوشید و به لقاءالله پیوست و مهمان برادر شهیدش سردار علی اصغر بصیر شد.
علیهذا یکی از بزرگانی که شاید به جرات و با صراحت بتوان او را بواسطه شخصیت معنوی و نفوذ کلام بالا و قدرت تاثیرگذاری شگرف، "مسیح مازندران" نامید، بی تردید کسی نیست بجز سردار همیشه سرافراز مازندران، حاج بصیر عزیز که عنوان قائم مقامی لشکر، در مقابل آن همه کرامت و بزرگواری و سجایای اخلاقی، چیزی به شخصیت بزرگش نمی افزاید!
سردار شهید حاج بصیر،فارغ از عناوین دنیایی، گمنامانه تر از هر گمنامی،تنها به نیت خدمت به اسلام و امام(ره)، پای به جبهه های نبرد حق علیه باطل گذاشت و در فاصله زمانی بسیار کوتاهی، با شنا در دریای خون شهیدانی که بعضاً دست پرورده خود او بودند، به مقامی رسید که جز با شهادت تکمیل نمی شد و وجود ذیجود او را به ساحل آرامش نمی رساند!
خلوص، سادگی، صداقت، صفا و صمیمیت، خاکی بودن، آرامش خاطر، شجاعت، جوانمردی، مردمی بودن، فداکاری، استقامت، شکیبایی، سختی پذیری، خطرپذیری، دشمن شناسی، ولایت پذیری و ولایت خواهی، بصیرت دینی و انقلابی، شهادت طلبی و دنیاگریزی تنها بخشی از صفات برجسته حاج بصیر است که می توان تیتروار از کنار آنها گذشت.
هیچکس تردید ندارد که حاج بصیر و حاج بصیرها تا همیشه ناشناخته و غریب باقی خواهد ماند و فهم ابعاد وجودی آنها هم بدلیل عدم تفحص کافی و هم فروتنی و اختفاءگری آنها، به آسانی مقدور نبوده و حسرت شناخت کامل این بزرگان بی بدیا تا همیشه در دل ما خواهد ماند!
سردار شهید حاج بصیر همچون دوستان شهیدش مثل سرداران شهید طوسی،ابوعمار، مهرزادی، نوبخت، علمدار، بردبار؛ غرایاق زندی، نبوی و... همچنان تنهایی خود را ادامه می دهد و با این همه ارادتمند و پیرو، اما توفیق همنشینی با این بزرگان میسور نمی شود!
شهید بصیر اصلی ترین الگوی هدایتگر و تحول برانگیز جوانان و نوجوانان غیور فریدونکناری است که حقیقتاً قوت قلب رزمندگان و خانواده های آنان بود و هم اکنون نیز مزار او در گلزار شهدای فریدونکنار، زیارتگاه عاشقانی است که تحت تاثیر کامل نام و مرام و راه و منش این شهید بزرگوارند!
مرحوم مجدآرا استاندار اسبق مازندران، معاون اسبق وزارت کشور و نماینده فقید 3 دوره فریدونکنار و بابلسر و بندپی در مجلس، در وصیتنامه اش تاکید می کند که علیرغم فریدنکناری نبودن، بسیار مفتخر خواهد شد تا او را زیر پای شهید بصیر دفن کرده تا از این مسیر، بوی بهشت را استشمام کند!
وقتی حاج بصیر دلاور بعنوان سفیر لشکر، بشیر بهشت می شد، نوجوانان و جوانان فریدونکناری سر از پا نشناخته و فوج فوج به جبهه ها شتافته و شهر فریدونکنار از نوجوان و جوان خالی می شد!
در نهایت تاثر باید گفت که در بیست و سومین سالروز شهادت سردار شهید حاج بصیر، دختر سوم این عزیز، پس از مدتها دست و پازدن در بیماری مهلک سرطان، جان به جان آفرین تسلیم کرد و مهمان محفل پدر مهربانش شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.





      

همچی کمی تا قسمتی تصادفی رفتیم کانتر وبلاگ را ورق می زدیم که دیدیم یه بابایی که اسمش چس یود ؟ پوریا علامی ؟ عالمی ؟ همون. به ما لینک داده .

حالا کی باشند ایشون ؟ چه می دونم . رفتیم ببینیم ماجرا چی می باشد ، دیدیم بعله ایشون نویسنده همون باصطلاح طنزی در روزنامه اعتماد ملی شان است که از افتادن رفقا در چنبره ی موضوع مناظره ،‌ عصبانی از دست دکتر یامین پور و رفقا ، وی را هجویده بود و منجر شده بود که وحید ماجرا را برای من اسمس کنم و در نتیجه ما هم ایشان را جویده ( هـ عمدا افتاد ! :) ) و در وبلاگ منتشر کنیم .

حالا کاری ندارم به اینکه عین مطلب مرا منتشر کرده . جالب آنجاست که ایشان در وبلاگش همچی اعتمادی - ولو در حد تیم ملی ! - به مخاطبش ندارد و پی نوشت ها را اول مطلب می زند و اول به مخاطب مجموعه ای نگاه تزریق کرده به شعور او توهین می کند و بعدا مطلب را برای فکر کردن در اختیار او می گذارد. حالا ایشان یکی از ان تزریقاتش چه بوده؟

یکی این بوده که نویسنده ی فلان وبلاگ ( بنده را می گوید ) هویتش نامشخص است و در وبلاگش فقط نام کوچکش هست !!!!!! :)) 

خب بنده خدا ، اگه قد و قواره جنابعالی در وبلاگستان همینقدره که از پس شمشادهای به این کوتاهی رو هم نمی تونی ببینی و فاصله ای دورتر از صفحه روزنامه اعتماد در دیدت هم قرار نمی گیره  مشکل ما چیه؟

چند ساله با اسم ومشخصات کاملا معلوم ! داریم این وبلاگ رو می نویسیم و مجمع وبلاگ نویسان مسلمان رو می گردونیم . شما لا اقل یه سرچی چیزی می کردی اینجوری آبروت نره . لا اقل برای اینکه کمی بهت کمک بشه این لینک رو می دم بخونی.

حالا ما که نه ادعای ادبیاتمون میشه نه ظنز ونه هنر ببین با این حضرات مدعی هنر وادبیات ناب و متخصصانه چه کرده ایم که کار این بنده ی خدا به اینجا کشیده ! بعد هم می گوید عدم رعایت قواعد نگارشی به گردن صاحب وبلاگ پاسداران !

خب وقتی نمی دونی که در وبلاگستان خیلی این قواعد کلیدی نیست و فضای وبلاگ تابع برخی پارامترهای دیگر است ، دیگه ما چه گناهی کرده ایم ؟ :) حالا مثلا شما یا روزنامه اعتماد چیچی تشریف دارید که حالا ما خیلی قواعدی رو به خودمون در نوشتن پیرامون شماها تحمیل کنیم ؟

حالا یک موقع است آدم می خواهد برای مرکز تحقیقات استراتژیک نهاد ریاست جمهوری بنویسد ، یا برای رجانیوز یادداست روز یا مقاله ای بدهد ، یک چیزی. شما مورچه ات چیست که فانسقه ببندند .

گناه دویوم ! ما این بوده که ایشون نمی دونسته که این طنز مربوطه ی ما ، برای خوشایند چه کسی نوشته شده ! خب بگذارید مشکل ایشون رو حل کنیم : واسه خوشایند خوننده ی وبلاگ :) حله ؟ :)

گناه سیم ! ما چی بوده ؟ گناه سیم ما این بوده که گفتیم وحید برای ما ماجرا رو اس ام اس کرده ! بابا عجب گناه و ذنب لا یغفری ! ببین گناه من سنگین تره . ما دو تا ارتباط حضوری با هم هم داریم ! خیلی دیگه پرونده و گناه من سنگین شد :))

پی نوشت :

بیخود نیست این روزنامه های دوم خردادی هر چندوقت یکبار پنچر میشن . چنین راننده هایی چنین رانندگیهایی هم بدنبال داره :))





      
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ آگهی مناقصه فروش از سوی سازمان انرژی اتمی : سانترفیوژ دانه ای 20 هزار تومان به عنوان آهن قرازه عایدات این فروش در تامین گوشت و مرغ و پنیر به عنوان اولین شیرینی از سوی دولت تدبیر و امید هزینه خواهد شد امضاء شیخ حسن کلید ساز



+ عازم سفر حج ام و محتام حلالیت شما...



+ قابل توجه کاندیداتورهای محترم مجلس نهم / فرازی از وصیت شهید......



+ تعداد کشتگان سپاه عمرسعد



+ فلاکت سیاسی



+ تصاویر زننده از زنان خیابانی در تهران



+ درد و دل بنی فاطمه در شب شهادت امام جواد با دانشجویان



+ http://www.swar.ir/



+ خدایی خدا غریبه



+ فواید نماز شب