سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :68
  • بازدید دیروز :113
  • کل بازدید :253644
  • تعداد کل یاد داشت ها : 283
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 5:20 ص
درباره ما
حاج امیر[881]

جای مانده از قافله شهداء حسرت به دل مانده تا ابدیت پس کی کجا فرصت ما میرسه

ویرایش
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

سلام بر فرمانده قلبها

بچه ها امشب شب قدره ؛ مهمون بچه های گردان یاسینم توی بهشت امام رضا علیهسلام

مهمون شهدا....

نمدونم من نالایق چه کار خوبی کردم که امشب این توفیق نصیبم شده

ولی هر چی هست دست خودشونه ...

اونا که منو اسیر خودشون کردن ، دستم رو گرفتن نمیذارن منحرف بشم ...

ممنونتونم شهدا، شما خیلی بامعرفتین که بفکر این دوست نالایقتون هستین...

میدونم شما به من رحم میکنید ، میگید: این بیچاره مدتی با ما بوده ، او بما گفته از این طرف برید ، او ما رو آموزش نظامی داده.....حیفه نابود بشه...

خدایا امشب رو برام نور باران کردی ،کمک کن یه ذره از اون نور به قلبم بتابه و امراض قلبمو درمون کنه ...

خدایا خودت گفتی همه چیز بدست توست پس تو دعوتم کردی پیش دوستای شهیدم بیام . منو لایق توجه و نگاهشون کن 

خدایا ....منو به اون غواصای مظلوم که غریق اروند شدند ، به اون بسیجیای باصفایی که در باتلاقهای سواحل اروند فرورفتند،

به اونا که با لب تشنه تو محاصره بشهادت رسیدن،به اون غواصای مجروحی که لای نیزارها تیر خلاصی خوردن....

خدایا به اون نجواها و نمازشب شهدا ...به اون پاکی و صداقتشون نزد تو...

 امشب منو ببخش....

شهید محدثی در قنوت

بچه های گردان یاسین ؛ در کنار فرمانده شان آقا جلیل

خدایا ،منو از لجنزار دنیا نجاتم بده،از شر وسواس الخناس حفظم کن ،

خدایا منو پاک کن ...

خدایا منو خاک کن، که هیچی خودم رو نزد تو و بندگانت بحساب نیارم

خدایا،منو هر چی پیش مردم بالا میبری،نزد خودم خار و پست کن

خدایا مثل شهدا ،مثل سمندری متواضع و مخلصم کن،

مثل حمزه سیدآبادی اهل مناجاتم کن ،

مثل هادی اخباری که هر شب قبل اذون صبح بیدار میشد،اهل سحرم کن ،

مثل مسعودشادکام بی توقع ، مثل عبداله هلالی سربزیر، مثل محمدرضا رنجبر با اراده، مثل حسن شاد مخلص و بی سر صدا ،مثل امیرنظری خاکی و بی ریا،مثل علی شیبانی فعال وسرزنده،مثل ذبیح ا... یوسفیان ، مسعود احمدیان ، تقی پسنده منش ، حسن دیزجی ، محمدرضا ایزدی و.....

مثل حمید،مجید،وحیدغفوری سه همرزم و غواص تخریب چی،  عاشقم کن

و مثل آقا جلیل ،فرمانده قلبها ، صبورم کن....درمقابل گناه،مال دنیا،مقام

خدایا با جبران کاستی هایم ،امشب سند وصال یاران شهیدم را صادر فرما....

خدایا دعای این جوانان عزیز را در حق من و خودشان اجابت کن.

امشب به آبروی شهدا ،به مقام حضرت علی علیه السلام دست همه مارا بگیر     





      
جوانان درکسب کمالات معنوی جلو زدند

جوانان اهل عملند...قلبهایشان هنوز آلوده و کرخت نشده

جوانان مطیعند و باصفا ،دوست داشتنی و با محبت

ازهمه مهمتر جوانان بیشتر مورد توجه خدایند

جوانان امید ،آینده این مملکتند

متن ذیل مطلبی بود از یک خواننده که در شب قدر روی وبلاگم گذاشت و مرا برآن داشت که اینارو بنویسم ....

بازم این جوونا....

به شبهای قدر ، محرم ، رمضان یک صفای خاصی میدن

قطرات اشک یک جوان از خوف گناه و روزقیامت نزد خدا خیلی قیمت داره

 همینایندکه هر گاهی یک تلنگوری به من میزنن و نمیزارن خواب بمونم

مخلص همه شونم،دربست

  ----------------------------------------------------------------------------------

     پنجشنبه ?? شهریور ???? ساعت ??:?  توسط :سادات

------------------------------------------------------------------------------------

سلام

ان شاالله امشب هرچی میخواین خدا براتون رقم بزنه....

برای جوان ها هم خیلی دعا کنید...که محتاج دعاییم..

التماس دعا

یا حق

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

علیک سلام

باور کن ایمانم اینه،که جوونا باید برای ما بیچاره ها دعا کنند،

ببخشیدا....اگه منظورت اینه که "جوونا" بیشتر طرف گناه میرن!!!

لذا ،براشون دعا کنن

من اصلا و ابدا این معادله رو قبول ندارم،با دلیل ومنطق میگم

جوونا،به حضرت عباس،از خیلی ها جلوترند

من دست جوونا رو با افتخار میبوسم

دانشجویان دانشگاه سمنان

ما ،نه شهدا رو شناختیم ،نه جوونا رو ، نه اسلام رو ....

چون اگه شناخته بودیم اینقدر از ماها فراری نبودند...

(مشکل امروزجوونا نیستن، اون دنیا خورده ها و دنیا مونده ها،پدر مارو در آوردن)

چرا ایقدرگیر دادین به جوونا،هر کار میشه کاسه کوزه رو سر اینا میشکنین

موقع کار،موقع حمالی ،موقع ....همه میگید جوونا...

از آخر خراب کاریاتونو پای جوونا میندازین

یره ، بخدا، دیواری کوتاه تر از دیوار ما جوونا پیدا نکردن....





      

سیاهپوستان عاشق

نیروهای کم خرج و پرکاری که شبانه روزکارمیکردن وازتمام هستی شان مایه میگذاشتند، سفیدپوستان و سرخپوستان اونا رو آدمای بی تدبیرو داغی که برای روزهای خطر بدرد میخورند ،بحساب میآوردن،اگرچه آنها را بظاهراحترام کرده و تشویق به حضور در میدان جنگ میکردن ،اما درقلبشان استفاده ابزاری از آنها بود 

 "برای حل مشکل جنگ"

برای پیشبرد اهداف جنگ ،سلاح،مهمات وتجهیزات نظامی در اختیارشان میگذاشتن ، ولی از امکانات رفاهی خبری نبود،    تانک زرهی ،نفربر،کامیون وخودروهای نظامی ،انواع مین ،سیم خاردار برای جنگ ...آری                                            

اما بلیط قطاردرجه یک،هواپیما ،ماشین سواری،بیمارستان خوب،هتل ، اتوبوس ، مینی بوس ... نه

گرچه همین امکانات هم اگه بود ،توی جبهه عام المنفعه و برای جنگ بود وسیاهپوستان هیچگاه توقع چنین امکاناتی نداشتند ، هیچ اعتراض و گله ای هم نمیکردن !  اما سفیدا با تیزبازی ونامردی نمیدادن ، پیش خودشون میگفتن : اینا که همینجوری دارن شب و روز کار میکنن ، توقعی هم که ندارن ، بذار باشه ،ازحیا ونجابت اینا کمال سوءاستفاده رو میکردن،غواص بسیجی ما ازخرمشهرتا اهواز ویا از اهواز تا ایلام و تا بانه وسردشت باید عقب کامیون و یا وانت بارها سوارمیشد و میرفت، باد وخاک در هوای گرم به سروکله ی این طفلکی ها میخورد و کلی عذاب میکشیدن و دم برنمی آوردن ، سفید ها هم ککشون نمیگزید....

عملیات بدر، سال 63

جزیره مجنون.قبل عملیات بدر.زمستان??.بچه های تخریب لشکرامام رضا علیه سلام

سیاهپوستان سخت کوش و بی توقع ومخلص ،هیچ نقشی درمدیریت کشورنداشتند، انگارفقط ساخته شده بودن برای جلو گلوله.

فرمانده گردان ما ،زمانی که طرف جبهه میرفت فرمانده ی گردان بود، ولی بطرف تهران که می آمد هیچ کاره ای نبود، فقط حرفش توی جبهه خریدار داشت!!! پشت جبهه سفیدا و ُسرخا، شلغم هم برای حرفش ریز نمیکردن....

سیاها، توی خطوط مقدم جبهه خودشونو سپر کرده بودن ، سفیدا توی شهرها راحت زندگیشونو میکردن ،انگار نه انگار در مملکت جنگی هم هست !! امکانات رو عوض اینکه از جبهه توزیع کنند واولویت اول جبهه ها باشه ! ازپشت جبهه توزیع میکردن و اگه چیزی زیاد می اومد وازدست سفیدا و ُسرخا در میرفت، ته موندش و ُبنجُلش به سیاهپوستا توی جبهه میرسید...

تفنگها،تانکها،فشنگها،مهمات،سنگرها،سیم خاردارها ومیدانهای مین ، توی بیابانها دراختیار سیاهپوستان.

مین ضد خودرو،عملیات بدر،سال 63

عملیات بدر.هورالعظیم.زمستان ??.نفرعقبی شهید علی توفیقی.?روزقبل از شهادت

پولها، امکانات،مدیریت،ویلاهای شمال،سفرهای تفریحی به بهانه ماموریت و....برای سفیدپوستان ومشاورانشون سرخپوستان بود.

البته سیاهپوستان هر چندگاهی به کشورهای خارجی سفر میکردن، نه با خانواده و با هواپیمای ایرباس و اقامت در هتلها با غذاهای جور واجور ....

سیاهپوستان بدون خانواده ، تنهایی یا با چند نفرازدوستاشون بوسیله  بلم ، قاطر ، هلی کوپتر ، هواپیمای باری   c.130و یا با پای پیاده به شهرهایی که ارتش بعث عراق مستقر بود مسافرت میکردن،کرکوک ، القرنه ، حلبچه ، خرمال ، بصره ...غذا هم چند تا کنسرو و مقداری نون خشک ، هتلشون هم سیار بود ، با یک کیسه خواب...!!!! یره عجب سفرهای خارجی میرفتن ... 

سیاهپوستان عاشق ،ششدانگ حواسشون به دفاع ازکشوربود ، شب و روز نداشتند وهرجا میگفتن توی هر نقطه از مرزعملیات میکردن ، درکوهستان ، در آب ، درهور.... به دنیاطلبی سفیدا  توجهی نداشتند، مجروح و نقص عضو میشدن اما با همان بدن ناقص به محض درمان به میدان جنگ برمیگشتند، عاشق جبهه بودن و فدایی وطن ، ملت و دین ..."زندگی شان شده بود جبهه"

ایکاش سفیدا  حالا که عُرضه ی جبهه اومدن ندارن و به میزها و مقام چسبیدن ! لااقل به خانواده های سیاهپوستان که مردانشون در میدان جنگ بودن، رسیدگی ُکنن و اگه مشکلاتی دارن براشون حل کنن ، حل که نمیکردن بمونه ، مشکل سازهم میشدن! رأی صادر میکردن : اسباب اثاثیه زندگی یک رزمنده رو بخاطر تأخیردراجاره بهاء به کف خیابان میریختند ...!!                 رزمنده ی خسته باید چند روزمرخصی راعوض استراحت، بدنبال سرپناهی برای خانواده اش می بود ، خسته وکوفته به جبهه برمیگشت ،آنقدر بزرگ بودند که این چیزا اونا رو از راهشون باز نمیداشت

باهمه ی بی مهریها و نامردیها اما سیاهپوستان تا آخر ایستادند ومشکل جنگ رو حل کردن....

خیلی هاشون به شهادت رسیدند ، خیلی هاشون اسیر شدند وهرچی زنده موندن با دست وپای قطع،بدنهای آسیب دیده و تیر و ترکش خورده ، به شهرها بازگشتند

توی این مدت هر چی پس اندازداشته بود، خانواده اش مصرف کرده بودن.

بقول یکیشون که میگفت: روزی که میرفتم ، یک ترکتور داشتم ،حالا که برگشتم همون روهم ندارم

سفیدها و سرخها بارشونو بسته بودند!! تازه سیاها فهمیدن روزی که اونا توی جبهه میجنگیدن چه خبر بوده !! چشمم روشن !! حالا سروکار سیاهپوستان آزادمرد ، افتاده بود دست سفیدا و ُسرخا.....

اینا هم آدمایی نبودن که به این سادگی کوتاه بیان ...اهل معامله ودنیا هم نبودن...پای آرمانهایی که براش جنگیده بودن ،ایستادند و بدون عکس العملهای شتاب زده وخشن برای حفظ وحدت واصول نظام جمهوری اسلامی به خدمت رسانی مردم مشغول شدند ،استخوان در گلو و خار در چشم صبر پیشه کردند،تعدادیشون هم بخاطر عارضه های جنگ، شیمیایی و.... یکی یکی پیش رفیقاشون رفتند...

درد فراق دوستان شهیدشون ، درد جراحتهاشون کم بود که درد، زخم زبانهارو هم باید تحمل میکردند ،بخاطرعملکرد بد و تبعیض آمیز سفیدپوستان، خیلی از مردم که نمیشناختند، حساب اینارو با سفید پوستان و سرخپوستان یکی کرده بودن! که این از همه دردناکتر بود...تا میرفتی حرفی بزنی میگفتن شماها همونایی هستین که برای دنیا و باج خواهی این روزا به جبهه رفتین !! مرز حق و باطل خیلی بهم نزدیک شده بود و نفاق اینا خیلی ها رو به اشتباه انداخت...

زمانه گذشت و بچه های مظلوم جنگ، گمنام و بی نشان ، صادقانه در انزوای کامل ،علیرغم بی مهریها برای مملکت کار کردند ، کم کم مردم متوجه اوضاع شدند و همه جا صحبت از بخور بخور "سفید پوستان بی درد"  بود...بعضی ها به حرمت ریش سفیدشون ، بعضی بخاطراهواز رفتنشون ، بعضی از ترس شغلشون که از دست ندهند ! و.....حرفی نمیزدند وجرأت نمیکردند. چون سفیدا به مافیای قدرت تبدیل شده بودند ، با رو شدن خیلی اسناد و مدارک و چک هایی که بهشون اهدا شده بود و رانت خواریها و کثافت کاریهایی که میکردند دیگه حناشون رنگ باخت و وجاهت قلابی وظاهری که درپناه شعارهای عوام فریبانه ،و منسبهایی که داشتند برای خود درست کرده بودند همه با این عملکردها بر فنا رفت. چهره ها رو شد .و همه دردلشون از اینا متنفر شدند.

آه دل مظلومان گرفت و به برکت نفس پاک مخلصان وتوجه ارواح مطهر شهیدان،پرده ازچهره ی نفاق کنار رفت وهمه از اینها برگشتند وانقلاب اسلامی از انحرافی بزرگ نجات یافت وباردیگرصدای عدالت ازگلوی سیاهپوستی بگوش رسید و یک نفس راحتی از جان برآمد وسفیدپوستان پر توقع ،زیاده خواه ودشمنان ، ضربه ی فنی شدند ، طوری که در خواب هم چنین روزهایی را نمیدیدند...یکی یکی به اون ور آب جیم شدن و خیلیهاشون هم آماده رفتن شدند و غزل خدا حافظی را میخوانند....

این است سرنوشت منافقین و خائنین ملت... ایران مهد آزادگان و شهیدان است... نه جای روباهان و معاویه صفتان...

خوشابحال سیاهپوستانی که تا آخر با همان روحیه ایستادند،مقاومت کردند وسرسفره سفیدها ننشستند وآلوده نشدند......

شهیدان الگوی چگونه زیستنند...





      

عارفان جوان جبهه

سلام برجوانان روزه دار گرسنه وتشنه

آدم توی این ماه خیلی چیزا رو لمس میکنه...

 روح و حقیقت جان آدم بیدار میشه ...

خدا میخواد بگه : اگه میخوای به جایی برسی و توی دنیا موفق ودرآخرت سرفراز بشی،بایدبچه ی سر به راهی باشی،میخواد ما رو مطیع  و سخت کوش بار بیاره، که    برا رسیدن به اهدافمون سختیها رو تحمل کنیم ومطیع قوانین باشیم

میگم : آب نخور،چشم...ازاین ساعت تا این ساعت،چشم...فلان کارا رو انجام نده، چشم...که یاد بگیری به کوچکتر از من هم که حرفه منو میزنه(حرف حق)،بگی چشم !

بعضی فقط از شخص خدا حساب میبرن ،که بیشتر از ترسشونه! چون زورشون بخدا نمیرسه!! باید روح اطاعت تو این ماه تقویت بشه

اون بچه هایی که توی سختیها و خطرات جنگ به فرمانده گفتند چشم،

در ادامه ی همون روحیه اطاعت پذیری از خدا بود

آدمای متمرد،سرکش و راحت طلب به هیچ جایی نمیرسن...

حالا میخوام یکی از اون جوونای خوبی که باعشق به خدا میگفت: چشم وتموم سال رو مثل رمضان زندگی میکرد معرفی کنم

بیایید مثل اینها باشیم....

رضا دیواندری ،از بچه های واحد تخریب بود با چهره ای نورانی و باصفا، توی جبهه،هم درسای حوزویش رو میخوند هم کار میکرد

شهید رضا دیواندری

بانیتی خالص ،بافکر و تعقل توی ماه رمضان ،اونقدرخوب تمرین کرد که فهمید این ماه الگوی زیستن است و باید در طول سال اینجوری زندگی کنه، تا بجایی برسه...

کارای رضا در طول سال عطر و بوی رمضان میداد .او تصمیم خود را گرفته بود

قبل اذان صبح بیدار میشد وهمیشه نیم ساعت مانده به اذان هر کاری داشت رها میکرد ،وضو میگرفت و توی چادرنمازخونه یه گوشه ای مینشست وتو اون فاصله تا اذان چه دلی میداد و چه حالی با معبود و معشوقش میکرد من فقط ظاهر رو میدیم که نماز میخونه، قرآن میخونه ...چیزی که نظرم رو جلب میکرد سجده های طولانی و حالت خشوع و خضوعی بود که داشت ،در عمرم چنین حالی از هیچ جوانی ندیدم ! اونقدر در خودش فرو میرفت،اصلاحواسش به اطراف نبود،هر کدوم از بچه ها با دیدن این صحنه دگرگون میشدن

باور کنید زبان قاصره از بیان اون حال .....

توی همون سجده ها و نجواها با خدا ،،، گرفت اونی که میخواست....

این نمازش بود...سرسفره آنقدر زیبا غذا میخورد ،آهسته ،لقمه های کوچیک ،آروم و ساکت...بچه ها لذت میبردندبا او غذا بخورن وسرسفره کنارش باشن...خیلی دوست داشتنی بود

کم حرف ، پر کار و همیشه لبخند فوق العاده زیبایی به لب داشت

لحظه ای ندیدم بیکار و یا کار بیهوده ای انجام بده ،اگه کارای آموزش ومأموریت نظامی نبود .توی پایگاه یا مطالعه میکرد و یا درسهای حوزوی که داشت میخوند

اهل شوخی وسر وصدا نبود اما گاهی که به ندرت لطیفه ای تعریف میکرد،خیلی با نمک بود و به بچه ها مزه میداد

میتونم بگم هیچوقت شکمش پر نبود ،خیلی کم غذا میخورد و در طول روز هر چی همه میخوردن و در برنامه غذایی واحد بود،آنهم از همه کمترمیخورد،گاهی هم چون توجهی نداشت و مشغول کارش بود،وقتی میرسید که تموم شده بود ،کمک میکرد ظرفا رو میشست،هیچی نمیگفت،کسی هم نمیفهمید ! طوری نشون میداد که انگار خورده بود ، شکم چران نبود

بدنی نحیف و روحی بدون کدورت داشت،راه زهد و بندگی خدا رو با آگاهی و هدفمند پیش گرفته بود ،من این نظر رو با توجه به اعمال و رفتارش میگم، نه که فکر کنید چون  شهید شده دارم این حرفا رو میزنم ،همون موقع ،نه من ،همه ی بچه های تخریب مثل گل رضا رو بو میکردن ...

همه میدونستن یکی از شهدای آینده آقا رضا دیواندری خواهد بود...

یک روزظهردرهوای گرم اهواز،رضا بعد از ناهار،درحالی که یکی از اون لیوانهای پلاستیکی قرمز دستش بود، ازآسایشگاه خارج شد،ازکنار بشکه آب سرد و تگرگی گذشت...رفت و از تانکری که آب گرم داشت خورد.......

مبارزه با نفس

تعجب کردم ، چرا آقا رضا آب سرد نخورد ؟؟ولی بعد خودم جواب خودم رو دادم ...  

دراین موارد از عرفا و علماء در بیان تزکیه نفس چیزها شنیده بودم ...اما

 همه اون روایتها رو درجبهه به چشم خود دیدم

رضا چون کاراش برای بچه ها لو رفته بود وهمه او رو به عنوان جوانی متقی شناخته بودن و زبان زد شده بود نمیخواست مورد توجه باشه و از ترس آلوده شدن به ریا و....از واحد تخریب بدون اینکه کسی بفهمه به یگانی دیگه انتقالی گرفت و رفت

 خبر رضا رو  وقتی گرفتیم که او در بین ما نبود....

گفتند:در عملیات کربلای ? غواص بوده و معبری رو باز میکنه که او رو به بهشت میرسونه 

خدایا ،، رضا ،چه دیده بود که اینگونه زهد وترک لذت کرد ...

خدایا ،، رضا ،به دلخواه و باعشق و اراده خود و کمک تو راه سبکبار شدن و رسیدن به لقاء ت رو  پیش گرفت و به تو رسید

به حقانیت راهش ، به لبهای تشنه اش ، به نمازهای شبش،به نجواهایی که در خلوت با تو داشت و به لحظه ی زیبای جان دادنش... مرا و همه این جوانان عاشق و روزه دار را توفیق آنگونه زندگی عطا فرما

قم،پاییز سال 1363

رفتند ورفتندورفتند   

ماندیم و ماندیم وماندیم ....آنقدر از نان سرودیم ......که شعرهامان کپک زد ...





      

عین مطالب واصله به وبلاگم از یک جوان هموطن ایرانی که پاسخ داده ام

قسمتهایی از وبلاگ شما رو خوندم بحثم در مورد وبلاگ شمانیست.مدتهاست به این فکر می کنم تا به کی می خواهیم در بند خاطرات جنگ باشیم. دشمن پنداری کنیم؟

قسمتهایی روخوندی. که اینجوری نظر میدی! شما که منتقدی ،باید همه رو میخوندی ،توی موضوعات دیگه هم اینجورهستی ؟؟!!!کسی که میخواد نسبت به چیزی نظری بده باید اول اطلاعاتش رو در اون موضوع بالا ببره

ولی میدونم شما جوونای عزیزمنظورتون انتقاد نیست بلکه از بعضی نحوه بیان تاریخ جنگ توسط امسال من ناراحتید و حال نمیکنید لذا اینجوری واکنش نشون میدید که یه قدری هم بهتون حق میدم ...

مقصر همین سفیدپوستاوسرخپوستای نامردن که شماها رو به اشتباه می اندازن... خرابکاریهای اونا رو ما باید جواب بدیم !  عیب نداره این هم در راستای همون جبهه رفتنه ...

تنها انتظارم اینه که بدورازهرفکری بدقت بخونی وهرجاییش رو متوجه نشدی باز من در خدمتت هستم،من نمی تونم ببینم یک جوون این مملکت نسبت به تاریخ سرفرازمملکتش اینجورنگاهی داره!باید به سئوالاتش وهرابهامی که داره پاسخ بدم ،این کوچکترین وظیفه ست...در مقابل یاران شهید و ملت بزرگ ایران

تا زنده ایم باید تاریخمان هم زنده باشد.

ما از جنگ نمیگوییم،کی از جنگ خوشش میاد ؟ اززندگی قشنگه اون بچه های ناز برای الگو سازی امروزمان میگوییم،الان شما هر اشکالی که در هربخش این مملکت میبینی ،چه فردی و چه اجتماعی ،ریشه اش غفلت از این تاریخه !  اگه اون فرهنگ جبهه درفکرمان ، در جامعه مان حاکم بشه ،مشکلات صفره ، یک نسیمی از جبهه وزیده مردم اینجورباصفا وبا هم مهربون ... تاریخ باید گفته شه، ما برای امروزمان نیاز داریم تاریخ گذشتگان رو بدونیم...این مقایسه درستی با تاریخ ایران اسلامی خودمون نیست ولی مجبورم این مثالها روبزنم ... این همه موزه جنگ در دنیا ....؟؟ اینهمه کار فرهنگی و تبلیغاتی .....؟؟ برای چیست ؟ حالا ماکه ایرانی و مسلمانیم واین تاریخ چند هزار ساله رو داریم، نباید بذاریم فراموش شه ،فراموش نشدنش به چیه ؟؟  تجربیات بشر امروز از تاریخ گذشتگانه ، اینجوری که شما میگی، پس باید گفت : ول کنید دیگه اینهمه ازعاشورا نگید هی هر سال محرم ...قرآن همش بیان تاریخ گذشتگانه ،برای عبرت

وپاسخ بخش آخرصحبتت اینکه  ...دشمن پنداری نیست ! دشمن شناسی ست !!

آیا ما تنها کشوری بودیم که جنگیدیم؟آیا تنها کشوری بودیم که جوانها یمان رو از دست دادیم؟آیا آمریکای جهانخار با ما بدتر برخور کرد یا ژاپن که سالهای سال هستش باهاش دست به گریبان هستیم

 بله ، ما تنها کشوری بودیم در تاریخ که اینجوری به ما حمله کردن. در هیچ جا از تاریخ نمیبینید تموم قدرتها در یکطرف ویک کشوردرطرف دیگه باشه ،جز در صدر اسلام ... هر جا جنگی شده بین قدرتها بوده واگرهم بین دوکشور بوده ،یکیشون شرقی بوده یکیشون غربی ،اما ما تک و تنها ایستادیم ....اگه ژاپن بود تا الان هفت کفن پوسانده بود سی ساله هر نامردی دارن به ما میکنن...ایستادگی ما فقط وفقط در سایه فرهنگ عاشوراست...

ایران رو با ژاپن مقایسه میکنی ؟! ایران خودشه ! دنیارو بگردی ،رقیب نداره ...

مهمتر اینکه،همه این قلدرهای قداره بند رو جوونایی مثل خودت زمین زدن...هشت سال بطورعلنی ریختن سرمون هر کی با هرچی داشت،زد ...دست وپامون رو قطع کردن ...چشمامون رو کور کردن...شهرها ومردم بی پناه رو بمباران کردن...اما نتونستن خونه رو بگیرن ،نتونستن ذلیلمون کنن ...تا آخرجوونا و مردم با ایمون ایستادن........... چرا نباید بگیم ؟

آره مهدی جون، این حرف تو نیست که میگی ،دیگه از جبهه نباید گفت !! حرف دشمنه، چون اگه بگیم و تو، اون بی عرضه هارو بشناسی که هیچ پُخی نبودن ونیستن... هم آبروشون میره ، هم امثال تو دیگه ازابهت تو خالی اونا نمیترسن !!  

 چرا نباید بگیم ؟؟؟

چون چهره ی واقعیشون برای شما که اون دوران رو ندیدید روشن میشه و گول این حرفای به ظاهر قشنگشون رو نمیخورید...و نمیگید دشمن پنداری...!!

چرا نباید بگیم ؟؟؟

چون شماها بیشتر میفهمین اونا با ملت ایران چیکار کردن...آیا اینو میدونستی که :عراق به نمایندگی و بامجوز قدرتهای بزرگ و صهیونیستها، هرکاری دلش خواست کرد...بمباران و موشکباران شهرها،بمباران شیمیایی مردم و رزمندگان،شکنجه وتیرباران اسیران،زدن تیر خلاصی به مجروحان،آلوده کردن زمینها توسط انواع مین ها بدون آرایش و نظم .....

تموم قوانین سازمان مللی که اینقدر ادعاشو دارن ، برای ما زیر پا گذاشتن

صدام و ارتش بعث فقط یک کار در جنگ نکرد.....استفاده از سلاح هسته ای

چرا نباید بگیم ؟؟................ 

 یک سوال دیگه!!!!عراق یک کشور مسلمان و خیلی خیلی هم ادعاشون از مابیشتر در زمینه اسلام و حتی دشمنی با اسرائیل هستش پس چه طور کافری بود که ما به عشق جهاد با کافر رفتیم باهاش جنگیدیم!!!!!!!!!!!

خودت جواب دادی !میگی ادعاشون میشه !!

عراق به نمایندگی ازقدرتهای بزرگ به ما حمله کرد...ما با حزب بعث و صدام جنگیدیم نه با مردم عراق دلیلش برخورد مهربان با اسرای عراقی در جنگ ... ما سالها با مردم عراق دوست بوده و هستیم ...این روئسا هستند که برای ملتها مشکل درست میکنند ... اما هر کس تجاوز کند دفاع میکنیم...

مثال : اگه یکی از اقوامتون بیاد خونه شما و شروع به تخریب وسایل خونه و...بکنه ،بزنه برادر و خواهرت رو مجروح کنه ...می ایستی نگاش میکنی ؟ یا دستشو میگیری و........میندازیش بیرون،واقدامات دیگه که تو بهتر از من میدونی ....حالا یک نفرپیدابشه بگه : این چه کاریه با قوم و خویشتون کردی !!! چی جواب میدی ؟!

همین کاررو ما در جنگ کردیم....

حوصله ندارم بنویسم والا کلی دیگه هم می نوشتم.مخلص کلام..اول کلمون رو از فابریکی در بیاریم و بعد خاطرات فابریک بنویسم.یک جمله هم از استالین برات می نویسم ...مرک چند نفر منو ناراحت می کنه و لی مرگ هزاران نفر ی عدد است مربوط به آمار و ارقام!!

کار خوبی کردی که دیگه ننوشتی !! چون  لازم نیست مشت نمونه خرواره من فهمیدم چی باید بهت بگم هر چی دیگه هم بنویسی همینه !!

ببخشید اینو میگم جواب شما نباشه....

اما به زباله دان برنگرد ونمیخواد نبش قبر از موجودی سخیفی بکنی ...حیف نیست کلامتو با این اسامی که یادشون تنفرآور و موجب کدورت روح میشه،آلوده کنی ؟؟....

ما دردفاع شرافتمندانه مون ونبرد جانانه با دشمن یکنفر راضی نبودیم تلف بشه،حتی راضی نبودیم خون از دماغ یکنفر بیاد...اما باید اونایی که شروع کننده جنگ و متجاوز بودن جواب بدن...

ما امروز از قدرتهای متجاوز و زورگو طلبکاریم ، ما حرف نداریم ، ما طلب داریم ....

چرا نباید بگیم ؟؟؟

چون شماها این حقوق ضایع شده خود رو از اونا مطالبه میکنید ...که چه ننگی ببار آوردن وباید محاکمه بشن ...

چرا نباید بگیم ؟؟

چون میخوان نسل امروز جنایتهاشونو فراموش کنه ...وباز به این مملکت برگردن و منابع رو غارت کنن

ما میگیم تا در حافظه تاریخ بمونه که مدیون چه مردان مردی هستند و باید ادامه آن راه را برون تا پیروز بشن....

اروندرود  ، اسفند 88

آبادان-یادمان شهدای عملیات والفجر?-اسفند??

خوشابحال آنها که در تاریخ ایستادند، ماندگار شدند وجاودانه

ما میرویم اما تاریخ میماند...آیندگان می آیند  .... در باره ما قضاوت خواهند کرد ؟

 مخلص مهدی آقای خودمون هستم

باز ببینمت...راستی سحرا  مارو از دعای خیر فراموش نکنی......09155034145تلفن من





      
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ آگهی مناقصه فروش از سوی سازمان انرژی اتمی : سانترفیوژ دانه ای 20 هزار تومان به عنوان آهن قرازه عایدات این فروش در تامین گوشت و مرغ و پنیر به عنوان اولین شیرینی از سوی دولت تدبیر و امید هزینه خواهد شد امضاء شیخ حسن کلید ساز



+ عازم سفر حج ام و محتام حلالیت شما...



+ قابل توجه کاندیداتورهای محترم مجلس نهم / فرازی از وصیت شهید......



+ تعداد کشتگان سپاه عمرسعد



+ فلاکت سیاسی



+ تصاویر زننده از زنان خیابانی در تهران



+ درد و دل بنی فاطمه در شب شهادت امام جواد با دانشجویان



+ http://www.swar.ir/



+ خدایی خدا غریبه



+ فواید نماز شب